کلمات در ذهن تاریخی ایرانیان معنایی مشخص دارد، کلماتی که قرنها و گاه دههها با زندگی روزمرهشان گره خورده و نفسش کشیدهاند، از آن رنج بردهاند و بعبارتی با گوشت و پوستشان لمسش کردهاند. یکی از این کلمات مستتر در ذهن تاریخی چهاردهه گذشته ایرانیان «تحریم» است. اگر در کوچه و بازار، یا تاکسی، یا سر کلاس دانشگاه، یا حتی در محیط کار بیهوا بگویی «تحریم» اولین معنایی که به ذهن هر شنونده ایرانی میرسد، سالها فشارِ اقتصادی، دارویی و سیاسیایست که بر پیکره این خاک از سوی غرب و شریکانش تحمیل شده است. این اشتراک ذهنی، نه بواسطه رسانه یا حرفهای فلان سیاستمدار و جناح و گروه که با تجربه تاریخی در تحریم بودگی تثبیت و و در ذهن مردمان ایران مشترک شده است.
یکی از مهمترین کارکردها صنعت جنگ هیبریدی اما قلب معنا یا بعبارتی تغییر معانی مشترک در ذهن جمعی ایرانیان است و بدل کردن آن به ابزار و اهرمی برای پیشبرد مقاصد سیاسیِ استعمار. رسانههای استعمار با تمسک به موقعیتهایی که بر گسلهای ذهنی جامعه سایه افکنده و گروگان گیری احساسات و همچنین تکرار یک معنا در بستری دیگر، در شاکله مشترکِ ذهنِ تاریخی جامعه گسست ایجاد میکند و آن معنا را علیه خودِ جامعه استفاده میکند. این فرایند را پس از فوت مهسا امینی و شروع اعتراضات بخشی از جامعه در بستر کلمه «تحریم» به خوبی میتوان مشاهده کرد؛
فرایند شکل گرفته در تغییر معانی با شاهدمثال تحریم چنین عمل میکند: اول، از انباشت آسیبهای شخصی ِ اجتماعی و اعتراض نسبت به ساختار حاکمیت استفاده میشود تا این احساسات ضریب بگیرند. دوم، با پمپاژ تنفر و غلوآمیز کردن موقعیت برای ذهن معترض، کلیت حاکمیت (که حق یا ناحق محصول بومی/تاریخی سرزمین ایران است) به یک «دشمن» اشغالگر خارجی بدل میکند. سوم، حالا برای مقابله با این دشمنِ برساخته شده، از همان اهرم که خودش (استعمار) چهاردهه ایران را فلج کرده بهره میبرد تا ازین ذهن به گروگان گرفته شده یارگیری کند؛ و در چهارمین قدم، «تحریم» را از شکل بیرونی و بینالمللی (که سالها زندگی ایرانیان را از بین برده است) به امری بومی و درونی بدل میکند.
در این ایام، رسانههای استعمار بر همین اساس و روی همین منطق به تبلیغ و تکرار این موضوع پرداختند که «معترضان باید هر ساحتی که وجود دارد را تحریم کنند تا اعتراضشان را نشان دهند»؛ مثل تحریم «تماشای فوتبال»، «تحریم کالای ایرانی»، «تحریم شب یلدا» و در نمونه اخیر «تحریم جشنواره فجر» را میتوان مشاهده کرد.
این موضوع و این روش اما مسبوق به سابقه است و ریشهای طولانیتر از امروز دارد. در نمونه «جشنواره فیلم فجر» شروع ماجرا از سال 88 و پس از اعتراضات جنبش سبز شروع شد. با تکیه بر این منطق و اهرمسازیِ «خودتحریمی» در شاهدمثال جشنواره فجر، میتوان مروری داشت بر شکل این ساختار و ثمرهای که امروز رخ داده است.
بذر «تحریم» در زمین جشنواره فجر
سال 88 هنوز نه شبکههای اجتماعی چنین فراگیر شده بود، نه گوشیهای هوشمند در ایران وجود خارجی داشت، نه اینترنت و سرعتش بیشتر از 258 کیلوبایت بود، نه اینترنشنال و رادیوفردا و دویچهوله و من و تویی به این شکل وجود داشت و نه سیل دوم مهاجرت به غرب در نسل جدید رخ داده بود. فیس بوک بود، بالاترین بود و بیبیسی فارسی در اوج پارازیت. همه چیز حول اس ام اس و تلفن میگذشت و دهان به دهان خبر رساندن. بیبیسی فارسی هنوز در ذهن بخش مهمی از جامعه به عنوان رسانه استعماری شناخته نشده بود و وهمِ «صدای مردم» بودن از آن انتظار می رفت. تلویزیون صدای آمریکا هم که نه مشتریای داشت و نه صدایش شنیده میشد. چنین بود که در 9 ماه پس از شروع اعتراضات جنبش سبز، خبرنگاران و سینماگران گمان میکردند که جشنواره فجر بهترین زمان است برای نشان دادن اعتراضشان به ایده «تقلب در انتخابات». همان زمان نیز ایده تحریم جشنواره فجر از سوی بیبیسی فارسی مطرح شد اما راه به جایی نبرد و مورد استقبال اهالی سینما و رسانه قرار نگرفت. وقتی با سینماگران حرف میزدی دلیلی برای تحریم جشنواره فجر نمیدیدند و بالعکس، آن را متعلق به خود میدانستند که میشود در آن صدای دیگر بود و حرف زد. حتی برخی از فیلمسازانی که فیلمشان در جشنواره بود در جمعهای خصوصی به جدا بودن مسئله نمایش فیلمشان و موضوع اعتراضات میپرداختند و ادعا میکردند که فیلمشان باید صدای مردم باشد.
در آن دوره از جشنواره هنوز بخش بینالمللی از بخش داخلی جشنواره جدا نشده بود. رایزنی بخشی از سینماگران ِ «جشنوارهای» با فیلمسازان خارجی و بخشی از اصلاح طلبان با سازمانهای حقوق بشری برای تحریم جشنواره (در بخش بینالملل جشنواره) کلید خورد و ثمر داد. تا حدی که کن لوچ، آنجلوپولوس و ایلیا سلیمان فیلمساز فلسطینی از حضور در بخش بینالمللی جشنواره فجر انصراف دادند. روزنامه ایندیپندنت، دلیل انصراف کن لوچ را «سرکوب نیروهای دولت از طریق شکنجه، تجاوز در زندان، کشتار بیشمار و نمایش تلویزیونی دادگاههای اصلاحطلبان به سبک استالینی» نقل کرده بود.
چنین بود که برای اولین بار کلمه «تحریم» بواسطه جشنواره فجر در سال 88 و پس از آن 89 از بیبیسی فارسی و صدای آمریکا تکرار شد ولی راه به جایی نبرد. تنها اتفاقی که رخ داد این بود که سینماگران از پذیرش «داوری جشنواره» سرباز زدند تا متهم به همکاری با وزارت ارشاد نشوند.
با همه این تفاسیر اما جشنواره بیست و هشتم، 81 فیلم فرم شرکت در جشنواره را پر کردند و ۶۹ فیلم در دبیرخانه جشنواره مورد بازبینی و پخش قرار گرفت و هیات داوران جشنواره فجر در سال 88 با حضور جهانگیر الماسی، پوران درخشنده، پژمان لشکریپور تهیهکننده، حسن نجاریان قائممقام بنیاد سینمایی فارابی، بهمن حبشی سرپرست دفتر مجامع و جشنوارههای معاونت سینمایی وزارت ارشاد، سیدعلیرضا سجادپور تهیهکننده برگزار شد. در این جشنواره «محسن تنابنده» بخاطر فیلم «هفت دقیقه تا پاییز» و «نگار جواهریان» بخاطر فیلم «طلا و مس» سیمرغ نقش اول مرد و زن را گرفتند.
ماجرای جنبش سبز و اعتراضات اما تا سال بعد یعنی سال 89 نیز کشیده شد. در بهمن همان سال بود که میرحسین موسوی حصر خانگی شد و هنوز تب و تاب ماجرا نخوابیده بود. به همین دلیل نیز جشنواره بیست و نهم فجر هم بر اساس همان سوژه «تحریم» در دستور کار قرار داشت. با این تفاوت که در آن یک سال بخشی از خبرنگاران معترض از ایران خارج شده بودند و به رسانههای استعماری پیوسته بودند، پس به نسبت سال قبل حجم تولید محتوا و تلاش برای تحریم جشنواره بیست و نهم، سنگینتر از سال قبل پیش رفت اما در حد همان فضاسازی باقی ماند و عملا در خود جشنواره تاثیر بسزایی نداشت به جز اینکه بخشی از سینماگران برای قبول کردن نقش در هیات داوران جشنواره سرباز زدند و حسن عباسی سر از هیات داوران فجر درآورد. هیات داوران جشنواره بیست و نهم فجر را افرادی چون جهانگیر الماسی، مجید انتظامی، ابوالقاسم طالبی، جابر قاسمعلی، علی معلم و حسن عباسی تشکیل دادند.
نکته مهم اما اسامی فیلمسازانی است که در این جشنواره شرکت داشتند؛ اصغر فرهادی با فیلم «جدایی نادر از سیمین»، مسعود کیمیایی با فیلم «جرم»، داریوش مهرجویی با فیلم «آسمان محبوب»، کیانوش عیاری با فیلم «خانه پدری» و تقریبا همه چهرههای مهم بازیگری سینمای ایران از لیلا حاتمی و علی مصفا تا حامد بهداد و پرویز پرستویی و مهتاب کرامتی و الخ.
فشارهای رسانههای استعماری در دو فقره جشنواره بیست و هشتم و بیست و نهم، با در بسته مواجه شد و تنها خللی که ایجاد کرد در انتخاب هیات داوران بود وگرنه تمامی سینماگران مهم سینمای ایران در هردو جشنواره هم حضور داشتند و هم در بخش رقابتی به دنبال سیمرغ دویدند؛ اما این، اولین بار بود که ایده «تحریم» در فضای ایران درباره شاهدمثال جشنواره فجر مطرح شد و بخش اندکی را نیز با خود همراه کرد. بعبارت دیگر، دانه خودتحریمی در آن زمان و در این زمین کاشته شد.
بهمن 98 و جایگزینی «انصراف» بجای «تحریم»
بهمن ماه سال 98، پس از شکست پروژه برجام و سیاستهای دولت روحانی، پس از اعتراضات مردمی به گرانی یک شبه بنزین و پس از سقوط هواپیمای اوکراینی، فضای جامعه بشدت ملتهب شده بود. هیچ فیلمساز یا بازیگری خبر نداشت قرار است آن بهمن چنین رقم بخورد. هیاهو به پا شد و رسانههای استعماری که حالا از بیبیسی فارسی بیشتر شده بودند و من و تو و رادیو فردا و اینترنشنال نیز به لیستشان اضافه شده بود بر طبل تحریم جشنواره فجر کوبیدند. فضا با سال 88 تفاوتهای بسیار داشت و شبکههای اجتماعی نیز همصدا با رسانههای استعماری به هنرمندان فشار میآوردند که به جمع «تحریم» کنندگان فجر بپیوندند و سینماگرانی که در فضای مجازی فعال بودند، اولین سوژههای این خبر بودند؛ اما نکته مهم اینجاست که این هنرمندان هیچکدام از «تحریم»
استفاده نکردند و جایگزین کلمه «انصراف» از جشنواره فجر استفاده کردند.
منیژه حکمت در توییترش جملهای از پگاه آهنگرانی دختر بازیگرش که گفته بود: «با وجود این همه مصیبت که در ایام اخیر کام مردم را تلخ کرده، با دیگر همکاران و دوستانم همراه میشوم و به هیچ عنوان در جشنواره فجر حضور پیدا نمیکنم». سارا بهرامی دیگر بازیگر سینما نیز با متنی شبیه به متن آهنگرانی از عدم حضورش در جشنواره خبر داد. پیمان معادی هم در استوری اینستاگرامش نوشته بود: «همه سیاهپوشیم و عزادار. دلهایمان شکسته. من با کدام دل شاد بروم جشنواره که جشن بگیرم؟! نمیتوانم. من بازیگرم و تار و پودم را مردم سرزمینم بهم بافتهاند، سرزمینی که داغ زیباترین فرزندانش را به سوگ نشسته است. جشنواره باشد برای روزهایی روشن که بتوانیم همه با هم زندگی را و عشق را، براستی جشن بگیریم». مسعود کیمیایی هم که آن سال با فیلم «خون شد» در جشنواره حضور داشت در ویدیویی گفته بود که: «من امروز خیلی بغض دارم. من هیچ وقت اهل جشنواره نبودم و همیشه سمت و سوی من همیشه مردم بوده است و اگر نگاه کنیم، میبینیم که مردم روزگار سختی دارند و هر روز خبرهای بدی میشنوند. من در این شرایط دوست ندارم فیلمم در جشنواره فیلم فجر نمایش داده شود، به نشانه تسلیتی که به همه آدمها دارم.» یکی از دعواهای آن سال نیز همین انصراف کیمیایی بود و مخالفت تهیه کننده فیلم که گفته بود صاحب فیلم کیمیایی نیست و به همین دلیل نیز فیلم را در جشنوراه بدون رضایت او شرکت داد که باعث دادوهوار کیمیایی شد. از دیگر بازیگرانی که از جشنواره انصراف دادند هم فاطمه معتمدآریا، آتیلا پسیانی، حسن معجونی، حبیب رضایی، مهدی کوشکی، صابر ابر و ترانه علیدوستی بودند.
فضای «انصراف» از حضور در جشنواره داغ شده بود و در این بین حتی بازیگرانی که نه فیلمی در جشنواره داشتند و نه دلیلی برای حضور در جشنواره نیز خود را همراه منصرفین کردند.
با تمام این تفاسیر و موج «انصراف»ها در جشنواره سی و هشتم ۱۱۵ فیلم فرم حضور در جشنواره را پر کردند و این جشنواره با حضور نرگس آبیار، تورج اصلانی، عباس بلوندی، طراح صحنه، رضا پورحسین مدیر فرهنگی، فریدون جیرانی، سعید راد، محمدمهدی عسگرپور، طهماسب صلحجو منتقد فیلم و مازیار میری در نقش هیات داوران برگزار شد. داریوش مهرجویی، تهمینه میلانی، ابراهیم حاتمی کیا، پوران درخشنده، مجتبی راعی، داریوش فرهنگ و شهرام اسدی، نیکی کریمی، رسول صدرعاملی، محمدحسین مهدویان، سعید ملکان، مجید برزگر، سروش صحت و بهروز شعیبی کارگردانان سرشناسی بودند که در این جشنواره حضور داشتند. بازیگران سرشناسی که در فیلم کارگردانهای گفته شده حضور داشتند نیز همگی در نشستهای مطبوعاتی حضور داشتند و در انتظار رقابت بر سر سیمرغ فجر در اختتامیه این جشنواره نیز حضور به عمل آوردند.
در نشست خبری فیلم «خورشید» ساخته مجید مجیدی با بازی علی نصیریان، یکی از خبرنگاران نظر این بازیگر نجیب و پیشکسوت سینمای ایران را درباره نظر مهرجویی و کیمیایی و انصراف از جشنواره پرسید و نصیریان پاسخ جالبی داد. او گفت: «مهرجویی از قبل از جشنواره و موقع ساخت فیلم گفته بود نمی خواهد فیلمش را به جشنواره بدهد و ربطی به این قضایا ندارد، کیمیایی هم خب نظر خودش را دارد. باید نظر هم احترام بگذاریم. اقای مجیدی خواسته فیلمش در جشنواره باشد و کیمیایی نخواسته، همین، باید چه نظری داشته باشم؟».
پس از 88، سال 98 نیز موج «تحریم»خواهی جشنواره که به «انصراف» تغییر نام داده بود باز مورد هدف بود اما به دلیل حجم فیلمهای تولید شده در سال قبل و همچنین حضور چشمگیر کارگردانان سرشناس و بازیگرانی که در فیلم این افراد بازی کرده بودند، این امر مقدور نبود و نتوانست باعث تحریم یا افول جشنواره فجر سی و هشتم شود.
پروژه «تحریم» جشنوراه فجر و چند روایت کوتاه
پگاه آهنگری آقازاده (خانمزاده) سینمای ایران که اصالت و حضورش در سینما تنها به اتکای مادر فیلمسازش منیژه حکمت در این سالها بوده است، پیش از شروع اعتراضات از ایران خارج شد، به سرعت به «زن زندگی آزادی» پیوست و در مصاحبهای با بیبیسی فارسی گفت: «سینماگران امروز با سینماگران-هنرمندان سال 98 تفاوت دارند، حکومت رادیکال شده و سینماگران هم رادیکال شدهاند، نمود این را هم قطعا در جشنواره فجر خواهیم دید». این جملات شیپور آغاز رسانههای استعماری برای یارگیری از سینمای ایران و بحرانی کردن جشنواره فجر هستند. رادیکال شدن و نمودش در جشنواره فجر با کلیدواژه «تحریم».
یک ماه مانده تا شروع جشنواره فجر، تمام تمرکز رسانههای لندنی بر جشنواره فجر است. در بخش فرهنگ و هنر این رسانهها تاکید مکرر است بر اینکه «سینماگران جشنواره فجر را تحریم کردهاند». این سیل محتواها در حالی است که تا به امروز تنها سه واکنش داخلی نسبت به جشنواره فجر از سوی سینمای ایران مطرح شده و همین سه واکنش، با ضریب گرفتن و انعکاس مکرر پیدا کردن، در حال زایش خبر و گزارش است برای رسانههای استعماری.
اولین واکنش از سوی مانی حقیقی بود. او در واکنش به بازداشت ترانه علیدوستی در صفحه اینستاگرامش ویدیویی پر کرد و در خطابهای تهدید آمیز گفت: «چطور جرات میکنید در این شرایط که بهترین بازیگران، کارگردانان و شجاعترین آهنگسازان و رپرهای ما در زندان هستند از ما دعوت کنید، برایتان کنسرت بگذاریم و جشنواره فیلم برگزار کنیم. ما عزاداریم و در چهارگوشه این کشور داریم جسد عزیزانمان را خاک میکنیم، وقت نداریم برات برقصیم» و به این اشاره کرد که اگر پیشتر در جشنواره فجر شرکت کرده به دلیل امیدش در تغییر بوده و دیگر این امید را ندارد. حقیقی تا به امروز دو سیمرغ برای فیلمنامه نویسی و یک دیپلم افتخار از جشنواره فجر گرفته است و بارها نامزد سیمرغ و دیپلم افتخار در جشنوارههای پیشین فجر بوده و با همان فیلمها نیز به دلیل اکران شدن در کشور ساخته شده یعنی ایران در جشنوارههای بینالمللی شرکت کرده و جوایزی دریافت کرده است.
دومین واکنش از رسول صدرعاملی فیلمساز و نویسنده سینما و سخنگوی خانه سینما بود. او در پاسخ به این سوال که آیا خانه سینما ممکن است همکاری خود را با برگزاری جشنواره فجر قطع کند؟ گفت: «در حال حاضر جامعه براثر برخوردهای این روزها، در اوضاع مناسبی به سر نمیبرد و حال و هوای سینما ندارد. به هرحال جشنواره فجر باید با تغییر رویکرد، خودش را برگزاری آماده کند، وگرنه سینماگران چندان رغبتی برای مشارکت نخواهند داشت».
سومین واکنش نیز از سوی انجمن منتقدان و نویسندگان سینما اتفاق افتاد که در بیانیهای اعلام کرد: «در هیچ یک از جشنوارههای پیشرو حضور نخواهد داشت». گودرزی رییس این انجمن نیز در توضیح این بیانیه گفته: «وقتی سینماگران ما به دلیل بیان دردها و واقعیتها به حاشیه رانده می شوند دیگر سینما چه کارکردی خواهد داشت؟ ما به سینمایی معتقدیم که صرفا در پی سرگرمی نیست بلکه آگاهی و روشنگری برای بهتر زیستن آدمها را دنبال می کند…سینمایی که به مردم خود احترام می گذارد….وقتی حال مردم و سینما هر دو خوب نیست، برگزاری هر جشن و جشنواره ای انکار رنج مردم و سینماست». این انجمن با نزدیک به ششصد عضو از اهالی مطبوعات و منتقدین، هرساله برای اعضای خود کارت جشنواره تهیه میکرد و امسال از اقدام در این زمینه پرهیز و تنها اشخاصی که قصد حضور در جشنواره داشتند را به جشنواره فجر معرفی کرد.
چگونه از کاه کوه بسازیم به روایت رسانههای استعماری
سه واکنش ذکر شده درباره جشنواره فجر اما در رسانههای استعماری شکل دیگری به خود گرفتند که برای فهم ساخت وضعیت عملکردشان، چند نمونه را به عنوان شاهدمثال مرور میکنیم:
علی مصلح که پیشتر در ایران مشغول کار روزنامه نویسی سینمایی بوده و این روزها یکی از چهرههایی است که درباره سینما در تمام شبکههای لندنی مشاهده میشود، در گزارشی که برای بیبیسی فارسی نوشته درباره وضعیت فیلمهای جشنواره امسال گفته است: « عدهای از تقاضا برای حضور در جشنواره فیلم فجر امسال سر باز زدند» و در ادامه مینویسد «براساس خبرهایی که درباره فیلمهای تولید شده در سال ۱۴۰۱ منتشر شده است، تعداد فیلمسازان شاخصی که احتمال حضور آثارشان در جشنواره وجود دارد، بسیار اندک است». گزارش مصلح بر اساس «عدهای» و «خبرهایی که» بنا شده و هیچ سند جدیای برای گزارههایی که پس از این کلمات میاورد ارائه نمیدهد، زیرا هدف نه ارائه خبر صحیح که دمیدن در آتش «تحریم» جشنواره است و نه ترسیم واقعیتی که در حال رخ دادن است.
ایندیپندنت فارسی، رسانهای که رسما متعلق به عربستان سعودی است، بخشی از کار را در دست گرفته و در گزارشهایی که برای «تحریم» جشنواره فجر ارائه میدهد مینویسد: «با نزدیک شدن به زمان برگزاری جشنواره فیلم فجر، تقابل نهادهای حکومتی با سینماگران ایرانی افزایش یافته و برخی سینماگران خبر دادند که نیروهای امنیتی آنها را در خیابان تهدید کردهاند». به گزارهها باید دقت شود تا سطح تلاش برای ایجاد جو کاذب معین شود؛ «برخی سینماگران» در «خیابان» تهدید شدهاند؟ یعنی دستگاه امنیتی سینماگران را بخاطر جشنواره فجر در خیابان تهدید کرده است؟ سند این حرف هم «برخی» هستند حتما چون اگر اسمشان برده بشود از نظر امنیتی خطرناک است. این گزاره در حالی بیان میشود که طی ماههای اخیر بخشی از سینماگران ایران بدون هیچ نگرانیای نسبت به اتفاقات اخیر موضعشان را بیان کردهاند و چگونه است که حالا توجیه «امنیتی» تحریم جشنواره فجر به «برخی» میرسد و هیچ نام معینی وسط نیست؟ توجیه «خطرناک» بودن و تضادهای گفتاری در این نوع گزارشات مهمترین مدخل برای نشر کذب یا ضریب دادن به وضعیتی است که مخاطب قرار است ذهنش متصور شود و جهت بگیرد.
ایندیپندنت فارسی در یکی دیگر از گزارشهایش درباره تحریم جشنواره فجر مینویسد: «اکنون سینماگران مستقل با خطر از دست رفتن سرمایه و تهدیدهای امنیتی مواجهاند و در سوی مقابل سینماگران وابسته به حکومت، مشوقهای بدون حسابوکتاب دریافت میکنند. اما با وجود بودجههای کلانی که در اختیار این فیلمها و سازندگان آنها قرار گرفته است، همچنان سینمای ایران با حضور چهرههای شاخص این عرصه شناخته میشود و امتناع آنان از حضور در جشنواره فیلم فجر، بحران مشروعیت در جمهوری اسلامی ایران را به شکل فزایندهای بالا میبرد».
گزاره مطرح شده در این گزارش به «سینمای مستقل» اشاره میکند، کدام سینما مستقل؟ مقصود از سینمای مستقل «شهرزاد» محمد امامی متهم اختلاس است؟ یا انباشت پولهای طبقه و جناحهای بورژوازی حاکم که بخش مهم تولیدات سینمای ایران را شامل میشود؟ سینمای سرمایهسالار ایران که به اتکای حاکمیت (از فارابی و حوزه هنری و اوج و سازمان تبلیغات و موسسههای خصولتی فرهنگی) و پولپاشیهایش بقا یافته در کدام نقطه تاریخ چهار دهه گذشته استقلال مالی داشته است که حالا در این گزارش با ساخت سینمای فرضیِ «مستقل» در مقابل سینمای حکومتی قرار گرفته؟ چگونه و بر اساس کدام سند عینی به یک باره سینمای ایران مستقل شده؟ تهیه کنندگان این سینمای سرمایهدارانه با دستمزدهای نجومی به سلبریتیها از کجا درآمد کسب کردهاند که حالا مستقل شدهاند؟ این سینمای مستقل کجاست و خروجیاش چه بوده؟
رادیو فردا نیز با حضور امیرپوریا که روزگاری در ایران منتقد سینما بوده و حالا در این رسانه کار میکند، یکی از مهمترین اهرمهای فشار در این ماهها علیه سینماگران ایران بوده است. این رسانه نیز در گزارشی با اشاره به اطلاعیه جشنواره فجر با عبارت «جشنواره حکومتی فجر» به محتوای این بیانیه اشاره کرده است که «با توجه به شرایط کشور در ماههای گذشته که روند تولید آثار سینمایی را با تاخیر همراه کرد، بنابر درخواست برخی از صاحبان آثار مبنی بر اختصاص زمان بیشتر جهت تحویل نسخه نهایی فیلم، با موافقت دبیر جشنواره این زمان تمدید شد» و نوشته است: «دبیرخانه جشنواره فجر اوایل آذر اعلام کرده بود که ۷۵ فیلم برای حضور در بخش سودای سیمرغ درخواست دادهاند اما با توجه به تحریم جشنواره از طرف سینماگران ایرانی نام فیلمها مشخص نیست». بعبارتی به دو گزاره مهم یعنی «تحریم» جشنواره فجر اشاره میکند و سپس به دنبال نام فیلمهای ارائه شده به دبیرخانه جشنواره فجر است، چرا؟ دلیلش را در فشار روانیای که این ماهها بر سینماگران ایران آورده میتوان جستجو کرد تا مواضعشان را رادیکال کنند، اگر هم نام فیلمها را بداند به قطع به بازیگرانشان حمله خواهد کرد و با پرونده سازی و ایجاد جو علیهشان آنها را تسلیم فشار روانی رسانهای خواهد کرد. تدبیر تیزهوشانه دبیرخانه جشنواره فجر نیز به همین دلیل است تا حاشیه را کم کند و بگذارد فیلمسازان بدون نگرانی از فضاسازی رسانههای استعماری در این جشنواره شرکت کنند.
ظهور «کانون فیلمسازان مستقل» و هیلاری کلینتون
مهمترین تیتر خبری که در این روزها برای «تحریم» جشنواره فجر منتشر شده است، متعلق است به بیانیه جمع تازه تاسیسی به اسم «کانون فیلمسازان مستقل ایران». بیانیه این کانون که در رادیوفردا، بیبیسی فارسی و تمام رسانههای استعماری منتشر شده با اشاره جشنواره فجر که آن را «بخشی جداییناپذیر از سیاستهای فرهنگی سرکوبگرانه جمهوری اسلامی» میخواند و میگوید»حکومت فعلی از همان آغاز دشمنی خود با آزادی بیان را از طریق سانسور فیلم ها، ممنوع الکار کردن، تبعید یا زندانی کردن سینماگران، همواره نشان داده است» و در جای دیگر با اشاره به «کشته شدن بیش از 500 نفر از جمله دهها کودک» مینویسد: «برگزاری جشواره دولتی فجر امسال تلاشی برای سرپوش گذاشتن بر خونهای ریخته شده کودکان، دختران و جوانان معترض ایرانی است. جشنواره فیلم فجر هدفی جز تبلیغ رژیم از طریق جعل تصاویر و تظاهر به عادینمایی شرایط دهشتبار کنونی در ایران ندارد». این بیانیه با اشاره به آماری بدون سند و اشاره به کشته شدن «کودکان» علاوه بر تلاش برای تغییر معنای کلمه «تحریم» در ذهن تاریخی ایرانی، بنا دارد تا لقب «حکومت کودک کش» که در سطح جهانی و بین حامیان فلسطین به رژیم صهیونیستی اتلاق میشود را با تغییر مخاطب به حکومت ایران نسبت بدهد.
این کانون نوظهور با اسم «سینماگران مستقل ایرانی» در سایت خود حتی وقتی زبان فارسی را برای خواندن محتوا انتخاب میکنی، تمام اخبار و متونش به زبان انگلیسی است و 80 درصد مصاحبههایش با شبکه «اینترنشنال» و مابقی با رادیو فردا، بیبیسی فارسی و صدای آمریکاست. این کانون در سایت خود و در قسمت «درباره ما» هیچ اطلاعات یا توضیحی درباره اعضای خود و یا محل تاسیسش و یا منابع مالیای که این «کانون» را حمایت میکنند نداده است. به همین دلیل نیز مشخص نیست دقیقا اعضای «کانون سینماگران مستقل ایران» که با چنین بیانیهای تیتر یک تمام رسانههای استعماری شدهاند و طلایهداران «تحریم» جشنواره فجر نیز هستند را چه اشخاصی تشکیل میدهند. البته کاوش در صفحه اینستاگرامشان برخی از اشخاصی که این صفحه به عنوان اعضای خود معرفی کرده بود را به سختی میتوان پیدا کرد؛ عبدالرضا کاهانی، مرجان ساتراپی، پرویز کیمیاوی، شیرین نشاط و پگاه آهنگرانی اشخاصی بودند که برخی در صفحه اینستاگرامشان و برخی دیگر در رسانههای استعماری به عنوان اعضای این کانون خود را معرفی کردهاند.
در همین پازل نیز پگاه آهنگرانی به عنوان یکی از اعضای این کانون در گفتگو با جمال موسوی بازجوخبرنگار استعماری بی بی سی، در جواب این سوال که سینماگران خارج از کشور چه کارهایی برای کمک سینماگران ایرانی می توانند بکنند گفت: «اتفاق بسیار خوبی که رخ داده است ایجاد کانون فیلمسازان مستقل ایران است که مشغول به کار است و با هر خبر سریع با جشنوارههای بینالمللی و سینماگران مطرح جهانی شروع به رایزنی میکند تا به اخبار سینماگران ایرانی وسعت ببخشد و از سینماگران بینالمللی و جشنوارههای معتبر دنیا نسبت به این اخبار واکنش بگیرد. هدف این کانون همین است که صدای سینماگران و مردم ایران را پوشش بدهد و واسطه باشد تا صدایشان به سینماگران دنیا برسد».
با یک ریسرچ ساده درباره اعضای مشخص شده این کانون مانند شیرین نشاط وضعیت عدم استقلال سیاسی این کانون نوظهور عیان میشود. شیرین نشاط در پروژه « Eyes on Iran» بهمراه بخشی از هنرمندان آمریکا چند ماه قبل مراسمی را برگزار کردند که سخنران اصلی آن «هیلاری کلینتون» بود. پروژهای استعماری که قرار است چشم و حواسها را به سمت ایران متمرکز کند آن هم با سخنرانی هیلاری که از مهمترین چهرههای جنگافروزی در منطقه و اثرگذار در تحریم ملت و کشور ایران بوده است.
کانون مستقل فیلمسازان ایران پروژه جدیدالتاسیسی است که قرار است نقش واسط بین سینمای ایران و سینمای غرب را بازی کند و اهرمی در جنگ هیبریدیست که پیشبرنده سیاستهای منزوی کردن ایران را در دستور کار خود خواهد داشت.
بازیگرانی که «روغن ریخته را نذر امامزاده» میکنند
سینمای ایران در سه سال گذشته و پس از بحران پاندمی کرونا به حالت نیمه ورشکسته بدل شد و از انبود پروانه ساختهای صادر شده، بخش اندکی تولید و بخش کمتری نمایش و میزان فروش پایینی رقم خورد. همین وضعیت نیز باعث شد تا بخش زیادی از بازیگران سینما بیکار شوند و تنها بخش محدودی از «سلبریتی»های سینما بواسطه شبکه خانگی و درگاههای سریالسازی که از خانه نشینی مردم در ایام کرونا جان گرفته بود مشغول کار باشند و ذینفع از وضعیت. همین موقعیت ورشکسته سینمای ایران نیز سبب شد تا تعادل حضور بازیگران در فیلمهای سینمایی بهم بخورد و تعدادی محدود پرکار و پردرآمد باقی بمانند.
با فروکش کردن کرونا در سال 1400 چرخه بیجان سینما سعی کرد تا با نمایش فیلم دوباره خود را احیا کند اما دو سال خانه نشینی مردم و در خانه فیلم دیدن، به سینما رفتن را سخت کرده بود و با توجه به تورم و گرانی در سطح اقتصادی و افزایش قابل توجه بلیت سینما، بخش محدودی عزم سینما رفتن کنند. طبق گزارش سازمان سینمایی ارشاد در سال گذشته یعنی سال 1400، چهل و دو فیلم روی پرده رفتند و نمایش داده شدند که ۱۱ فیلم به اکران سال گذشته مربوط بود و ۳۱ فیلم تولید سال گذشته.
با توجه به این شرایط توصیف شده و وضعیت ورشکستگی سینمای ایران و بهم خوردن تعادل حضور بازیگران در سینما و بیکار شدن بخش مهمی از بازیگران، سال 1401 در امتداد همین بحران قابل فهم و ارزیابی است. سعید خانی تهیه کننده سینما در گفتگویی اعلام کرده بود که کفِ هزینه یک فیلم در وضعیت کنونی حدود 12 میلیارد تومان است. این نکته در کنار فروش فیلمی چون «قهرمان» ساخته اصغر فرهادی با حدود 12 میلیارد تومان نشان میدهد که تولید فیلم به دلیل شرایط توصیف شده سخت و موضوع «سینمای مستقل» در شکل کلان و حتی جزءایش امری دروغین و غیرقابل باور است.
علت توضیح این فرایند نکته از این جهت است تا بهتر متوجه شویم که وقتی «بازیگران» یا بعبارتی «سلبریتی»های سینمای ایران درباره «تحریم» جشنواره سخن میگویند حکایت «روغن ریخته را نذر امامزاده کردن» است و اصلا بخش قابل توجهی ازینان در سینمای سالهای اخیر ایران، نقشی نداشته و بعبارتی بیکار شدهاند.
آیا جشنواره فجر قابل «تحریم» است؟
با توجه به توضیحات ارائه شده، طرح موضوع «تحریم» جشنواره فجر آن هم در زمانی که در سال گذشته طبق گزارش سازمان سینمایی کشور تنها 70 فیلم مجوز پروانه ساخت گرفتهاند و بر اساس سایه بحران اقتصادی کرونا بر سینمای ایران که هنوز جاریست، بخش زیادی از فیلمسازانی که حتی مجوز پروانه ساخت گرفتهاند یا نتوانستهاند فیلمهایشان را بسازند و یا هنوز ساخت فیلمهایشان به پایان نرسیده و از طرفی بخش قابل توجهی از بازیگران حتی سرشناس سینمای ایران، در این فرایند نقش و بازیای نداشته و ندارند.
با تمام این تفاسیر طبق گزارشات سازمان سینمایی کارگردانان سرشناسی چون کیانوش عیاری، بهمن فرمانآرا، پرویز شهبازی، تهمینه میلانی، علی ژکان و کیومرث پوراحمد، نرگس آبیار، بهروز شعیبی، محمدعلی باشهآهنگر، محسن امیریوسفی در سال گذشته پروانه ساخت گرفتند و معلوم نیست که چرا این فیلمسازان پیش از اعتراضات «زن زندگی آزادی» ساخت فیلمهایشان را کلید نزدهاند.
با اینکه رسانههای استعماری بر طبل تحریم میکوبند و علیرغم اینکه هیات انتخاب فجر هنوز درباره فیلمهای حاضر در فجر اعلام خاصی نکرده است اما «ویلای ساحلی» کیانوش عیاری، «سووشون» به کارگردانی نرگس آبیار، «پرونده باز است» کیومرث پوراحمد، «رکسانا» به کارگردانی پرویز شهبازی، «بهشت تبهکاران» به کارگردانی مسعود جعفری جوزانی، «چرا گریه نمیکنی» به کارگردانی علیرضا معتمدی، «سمفونی باران» علیرضا امینی و «حدود ساعت هشت صبح» منوچهر هادی، فیلمهای فیلمسازان سرشناسی هستند که درخواست حضور در جشنواره فجر را ارائه کردهاند. بازیگران مطرحی چون رضا عطاران، بابک حمیدیان، لیلا حاتمی، جواد عزتی، باران کوثری، الناز شاکردوست، مصطفی زمانی و بهنوش طباطبایی نیز از چهرههایی هستند که بواسطه حضور فیلمشان در جشنواره فجر، شرکت خواهند کرد.
طرح موضوع وضعیت اقتصادی سینمای ایران در ایام کرونا و اشاره به تعداد فیلمهای اکرانی در 1400 در کنار تعداد مجوزهای پروانه ساخت که در 1401 صادر شدهاند و اسامی فیلمهایی که درخواست حضور در جشنواره فجر دادهاند نشان میدهد که موضوع «تحریم» جشنواره فجر تنها در سطح اخبار رسانههای استعماری جاری است و در هفتههای پیشرو اگر بازیگرانی نیز به این موج بپیوندند باید دید اصلا فیلمی در جشنواره فجر دارند یا نه و اصلا در سالهای اخیر، توانستهاند با توجه به وضعیت توصیف شده از تولیدات فیلم در ایام کرونا درآمدی داشته باشند یا نه.
علت اشاره به این فرایند و اطلاعات و آمار دقیق ارائه شده از میزان فروش یا تعداد پروانههای ساخت در این روایت ازین روست تا نشان بدهد که رسانههای استعماری چگونه با استفاده از گزارههای بیسند و با اتکا به عباراتی چون «به نظر میرسد» یا «برخی میگویند» یا «بخش زیادی از سینمای ایران» تلاش میکنند تا با تغییر واقعیت جاری در سینمای ایران و اهمیت جشنواره فجر برای سینماگران ایرانی، برای کارفرمایانشان از سینمای ایران یارگیری کنند.
اهمیت جشنواره فجر برای سینمای ایران و به خصوص قشر بازیگران در تمام این سالها در «سیمرغ» و «کاندیدا» شدن برای جوایز فجر نمود داشته زیرا باعث بالا رفتن دستمزدشان شده و سبب بیشتر مطرح شدنشان بوده تا بتوانند از دیگر همکاران خود در رقابت «شهرت» و بازی در فیلمهای سینمای ایران موفق شوند. به همین دلیل نیز علیرغم تمام شعارها و تمام ویترینسازیهایشان نسبت به «تحریم» یا «انصراف» از فجر همیشه چشم امیدشان برای رونق گرفتن کسب و کارشان به جشنواره فجر بوده و امسال یعنی سال 1401 و چهل و یکمین دوره جشنواره فجر نیز با توجه به بیکاری و کمتر دیده شدنشان در سه سال گذشته و بحران کرونا، از این امر مستثنا نیست.
مدیریت ضدملی جشنواره و انتخاب دبیر بیکفایت
نکته مهم اما در جشنوراه چهل و یکم، نوع عملکردی است که سازمان سینمایی و دبیرخانه این جشنوراه در پیش گرفته و جلسات پرسش و پاسخ از فیلمسازان را حذف کرده و سینمای منتقدین و مطبوعات را از سینمای هنرمندان جدا کرده است. این اقدام سوای اینکه در خود توامانی ضعف در عملکرد دارد، باعث بیرمق شدن جشنواره فجر خواهد شد زیرا یکی از مهمترین بخشهای فجر، همیشه نشستهای پرسش و پاسخ پس از فیلم بود که سینماگران در حضور خبرنگاران و منتقدین به انتقادها و سوالاتشان پاسخ میداند. حالا و در این شرایط اگر بر فرض بازیگر یا سینماگری انتقادی هم در این فضا مطرح کند، بهتر از آن است که در اینستاگرامش بگوید تا در فرایند بازی رسانههای استعماری قرار بگیرد. اگر راه سخن گفتن در داخل بسته باشد، این قشر بدلیل عدم بینش صحیح سیاسی به راحتی در بازی رسانههای استعماری قرار میگیرند.
نکته دیگر و قابل توجه و بحث نیز، انتخاب مجتبی امینی بعنوان دبیر جشنواره فجر است. شخصیتی که در کارنامه هنری خود حمله به سفارت انگلیس، بازی در نقش پنجم-ششم فیلم سینمای «دلشکسته» و بعد از آن تهیهکنندگی سریال «گاندو» را دارد. فردی که نه قدرت مدیریت چنین اتفاق مهم سینماییای را دارد و نه باعث اتحاد در سینمای ایران میشود. انتخاب چنین فرد بیتجربه و بدون مشروعیتی برای چنین منصب مهمی در شرایط حال حاضر، بدون هیچ اغماض و شکی بازی در زمین رسانههای استعماری است. چرا باید چنین شخصیتِ برآمده از رانتی را در شرایط حال حاضر دبیر اتفاق مهمی چون جشنواره فجر کرد؟ این نوع عملکرد ساخت بستری مناسب است برای رسانههای استعماری تا استنتاج کنند که دست مدیران فرهنگی در انتخاب فرد مناسب بسته بوده که چنین شخصیت میانمایهای را انتخاب کردهاند. این شکل مدیریت و انتخابهای بدون پشتوانه عقلانیت جز اینکه باعث گسست بیشتر شود، چه حاصلی خواهد داشت؟ در شرایطی که سینمای ایران در دوقطبی «سینماگر استعماری» و «سینماگر رانتی» گرفتار شده است باید خط جدید ایجاد شود که تقویت کننده امرملی در سینمای ایران باشد، نه تشدید کننده دوقطبی موجود. انتخاب افرادی چون مجتبی امینی برای سمت دبیری جشنواره فجر، به قطع در ساخت امر ملی در سینمای ایران کمکی نخواهد کرد. حتی از نگاه درون حاکمیتی نیز، از مجید مجیدی و رسول ملاقلیپور تا اشخاصی چون مجتبی امینی فاصلهای بسیار وجود دارد.
گویا مدیران فرهنگی کشور، هنوز متوجه فهم «جنگ» هیبریدی نشدهاند و هیچ متر و معیاری برای تصمیماتشان در چنین شرایطی ندارند که اگر داشتند با انتخاب فردی ملی در سینمای ایران برای سمت دبیری جشنواره فجر، میتوانستند تنش تحمیل شده از سوی رسانههای استعماری برای جشنواره فجر را با ایجاد اتحاد در این سینما از بین ببرند. انذار و نهیب اصلی در این نقطه، خطابش به تمام بخشهای مدیریتی فرهنگ است و عملکردی که نه معطوف به امر ملی است و نه گویا عزمی برای ترمیم گسستها دارد؛ همان گسستها و زخمهایی که رسانههای استعماری با ضریب دادن و تسلیهاتی کردنشان، وضعیت را «بحرانی» نمایش میدهند.