حوادث ماههای اخیر و موضعگیری متفاوت بخشی از سینماگران و به خصوص بازیگران سینما و چهرههای شناخته شده نسبت به آنچه در حال وقوع است ابعاد مختلفی دارد. ابعادی که باید با منطق و ابزار جنگ هیبریدی (ترکیبی) به سراغش رفت تا جزییاتش را متوجه شد و از آن متری ساخت برای شناخت بهترِ فرایندی که طی شده و در پیش است.
یکی از مهمترین اهرمهای جنگِ در حال وقوع استفاده از امر سرگرمی است و شناخته شدهترین و نهادینهترین بخش سرگرمی یعنی سینما. بالاخص بازیگران سینما و چهرههایی که در ناخوداگاه جامعه سبب خاطره جمعی شدهاند و مانند هرجای دیگر جهان، مورد پسند یا رجوع مردم هستند. همین مورد رجوع بودن آنهاست که بهترین بستر را برای پیشبرد مقاصد طراحان جنگ هیبری علیه ایران برمیسازد. در اینجا این سوال شاید مطرح شود که آیا این بازیگران، یا شخصیت های شناخته، خود می دانند که ابزار و اهرم این جنگ هستند؟ به قطع پاسخ به این سوال سخت است اما نکته مهمتر از این سوال اینجاست که چه آنها بدانند و خوداگاه و چه ندانند و ناخوداگاه، شخصیتهای اصلی این رویارویی هستند و همچنین، پیوند هویتی،مالی-فرهنگی و فیگور روشنفکریشان با غرب و سینمای غرب در دهههای گذشته ذهنیتشان را به شکلی طراحی کرده که بهترین سوژههای بالقوه برای سواستفاده هستند. به همین سبب نیز فهم موضعگیری بخشی از سینماگران-بازیگرانی که در ماههای اخیر موضعگیری کرده اند را نمی تواند به یک منطق فهمید و باید پیچیدگی اتصال جهان ذهنیشان را شناخت و از این منظر نیز فقدانهای موجودی که سبب این اتصال شده را بازنمایی کرد.
یک موی گندیده و هشتاد میلیون ایرانی
نزدیک به 5سال پیش حمید فرخ نژاد، بازیگر سینما و تلویزیون در مصاحبهای با شبکه اینترنتی تیویپلاس در نقد وضع موجود و قیمت دلار گفت: «من برای ماهی ده هزار دلار پولی که برای خانوادهام ماهانه به خارج می فرستم درماندهام». پس از این مصاحبه با اعتراضات فراوانی در فضای مجازی مواجه شد که وقتی وضعیت کارگران و توده جامعه در وضعیتی اسفبار است، این تبختر و نالیدن برای مالی ده هزار دلار چه شکل از اعتراض است؟ این بازیگر پس از این نقدها در دفاع از خودش خیلی راحت توی دوربین نگاه کرد و در مصاحبه دیگری گفت: «من چیزهایی برای از دست دادن دارم که شما ندارید، من خانواده دارم، دوستشان دارم و نمیخواهم خم به ابرویشان بیاید، هشتاد میلیون جمعیت ایران برایم مهم نیست اگر بخواهد خم به ابروی بچهام بیافتد و اصلا میخواهم (هشتادمیلیون ایرانی هیچکدام) نباشند!». این مصاحبهها و اظهار نظرهای عجیب اما به این دلیل رخ داد که علی علیزاده از او درباره ارتباطش با محمد امامی متهم اختلاس صندوق فرهنگیان پرسشگری کرد و پرسید که «شما که خود همکار اختلاسگرانِ مال مردم ایران هستید، چگونه است که حالا با استوری و پست های اینستاگرامتان خوراک رسانهای برای رسانهای همچون منوتو میسازید؟ شما که خود باید در جایگاه پاسخگو بایستید و نسبت به همکاریتان با یک اختلاسگر و متهم اثبات شده مال مردم خور به مردم ایران پاسخ دهید، چگونه است که حالا مدعی العموم شده و بجای پاسخ دادن، پرسشگر شدهاید؟» این پرسشها، با آن پاسخهای فرخ نژاد همراه شد که تلویحا گفت یک تار موی بچهام فدای سر هشتاد میلیون ایرانی. او از پاسخ دادن طفره رفت و کاشف به عمل آمد که ایشان گرین کارت آمریکا دارد و زندگیش در آنسوی آبهاست و دغدغهاش نیز نه درد مردم که وضعیت مالی خودش بوده و هست. نکته جالب اینجاست که همان شبکههای استعماری نظیر من و تو یا بیبیسی که نقدهای فرخنژاد را درباره قیمت دلار پوشش میدانند، هیچ خبر یا اشارهای به موضع ضدمردمی این بازیگر نکردند و از کنار چنین موضوعی به راحتی گذشتند.
مقابل «من هم» با سپر قانون جمهوری اسلامی
پس از این افشاگری، در سالهای گذشته این بازیگر به سکوت فرو رفت و هیچ اظهار نظر مهمی نداشت جز در یک مورد آن هم زمانی که زنان سینمای ایران نسبت به تعدی مردان سینما و تجاوز دست به کار شدند و جنبش «من هم» راه انداختند. پس از اینکه کار بالا گرفت و نام بسیاری از کارگردانان و بازیگران سرشناس سینما به وسط آمد، فرخنژاد در یک سلسله استوری این ادعا را مطرح که این جنبش باید قانونمند نسبت به دیگران اتهام تجاوز و تعدی را مطرح کند و باید به قانون متکی باشد و نمی شود همینطور یکباره علیه یک بازیگر مرد موضوعی را مطرح کرد. او درحالی این ادعا را مطرح کرد که شاید علیه او نیز طرح موضوع میشد اما درست در همین نقطه، قانونمدار شد و پشت قانون حکومت مستقر در ایران پنهان شد یعنی قانون جمهوری اسلامی.
از جنبش «من هم» تا زن زندگی آزادی
در این نزدیک به پنج سال، گویا اظهارنظرهای ضدملی فرخنژاد و توهینش به هشتاد میلیون ایرانی با سکوت و موضع سیاسی نگرفتنش به مرور فراموش شد و حالا و در ماههای اخیر، این بازیگر سرشناس در کسوت حق طلبی ردای مردم دوستی به تن کرد و در چهرهای حق خواه ظهور کرد.
فرخ نژاد درماههای اخیر نسبت به فوت مهسا امینی همچون باقی بخشی از سینماگران اعتراض خود را نشان داد. پس از مدتی و خروج احسان کرمی و برزو ارجمند از ایران و پیوستنشان به شبکه من و تو، مواضع او نیز تندتر شد و در پست اینستاگرامیش نوشت که مورد بازجویی قرار گرفته و ممنوع الخروج شده است. پس از این پست، در سکوتی طولانی فرو رفت تا چند روز قبل که در پستی جدید، مواضعی تند علیه رهبر ایران گرفت. در تمام مدت سکوتش نیز، بی بی سی و رسانه های استعماری لندنی، مواضع پیشین او را به بهانه مختلف پررنگ کردند و بر ممنوع الخروجی او تاکید کردند. حالا اما پس از پست آخر اینستاگرامش، مشخص شده که او به آمریکا و پیش خانواده اش رفته و در اینجا این سوال مطرح است که اگر خبر ممنوع الخروجیش صحیح بوده، چگونه حالا او در آمریکاست؟ تاکید بر این نکته نیز خالی از عریضه نیست که چگونه است که بر اساس متردوگانه آنجا که به سود اوست (جنبش من هم) قانون جمهوری اسلامی برای قضاوت و دادخواهی مهم می شود و اینجا که به ضرر اوست (بازخواست دستگاه قضایی) قانون بد است و ظالمانه؟
دم خروس قهرمان بیرون میزند
اما نکته اصلی نه در مواضع اخیر او که در استوریایست که اخیرا گذاشته و نوشته است: «بعنوان قطرهای از دریای بی کران و مواج مردم حق طلب و به ستوه آمده از ظلم و جور و نابرابری حاکمان زورگو و بی منطقی که مسلط به کشورمان هستن، وظیفه خود میدانم کنار شما بایستم و انعکاس دهنده صدای شما باشم…» باقی حرفهایش مهم نیست و تکرار مکرر باقی جملاتیست که قرار است تصویر او را حق طلب نشان بدهد و نکته، تاکیدش بر «ایستادن کنار مردم» است. یعنی شخصی که نزدیک به پنج سال قبل، هشتاد میلیون ایرانی را فدای سر بچهاش دانسته و گفته همهتان فدای خانوادهام تا خم به ابرویشان نیاید، حالا دم از ایستادن کنار همین مردم میزند. اهمیت رجوع به تاریخ، خود را در چنین بزنگاههایی نمایان میکند تا تناقض گفتار و منش افرادی چون فرخ نژاد نمایان شود که چگونه بر اساس منافع شخصی عمل میکنند و نفع شخصیشان چگونه خود را در حمایت از مردم و در راستای سواستفاده رسانههای استعماری بزک میکند.
پلهای پشت سرت را خراب کن
در چهار دهه گذشته، هر چه سینمای ایران با جهان غرب بیشتر ارتباط برقرار کرده، امر ملی کمرنگتر و کمرنگتر شده است. میل به پسندیده شدن از سوی طرف غربی و تلاش برای داشتن پاسپورت کشور دوم یا محل زندگیای خارج از ایران، خواه ناخواه ذهن بخشی از سینماگران داخلی را گروگان گرفته و آنان را در وهم ایران دوستی، به سیاهی لشکر امر ضدملی بدل کرده است. بگونهای که اگر بین ماندن در ایران و یا رفتن از ایران بخواهند انتخاب کنند، رفتن را ترجیح می دهند با اینکه همه این اقلیت سینمایی هویت و بودشان را از دل همین ساختار و چارچوب بدست آوردهاند. در نمونه فرخنژاد، این بازیگر از فیلم تولید وزرات اطلاعات تا فیلمی به سرمایه گذاری بابک زنجانی تا همکاری با محمد امامی را نه نگفته و در تمام این سالها ارتزاق و بقایش را در همین فرایند و بستر ساخته است تا بتواند در آمریکا پاسپورت تازه بگیرد و حالا ساکن آن کشور شود.
نکته اما اینجاست که آنسو نیز این دست بازیگران ضدملی را به راحتی قبول نمی کند. پست آخر فرخنژاد به عنوان شاهد مثال این دست سینماگران ضدملی نشاندهنده همین موضوع است. آنسو که این بازیگران فرصتطلب را بهتر از مردم ایران می شناسد، میداند که باید اینان طوری موضع بگیرند که دیگر راه برگشت نداشته باشند. به همین دلیل نیز «اگر می خواهی بیایی باید مواضع تند بگیری و از گذشته خود اعلام برائت کنی و علیه کلیت ساختار موضع تند خود را اعلام کنی». به همین دلیل است که در نمونه فرخنژاد یا مهناز افشار یا احسان کرمی، اولین موضعگیری این بازیگران، حرف های تند و رادیکال علیه رهبر ایران است. زیرا دیگر نباید راهی برای بازگشت وجود داشته باشد. البته که از نظر آنسو، حتی پس از این موضعگیری نیز، هنوز اینان متهم هستند و باید «پس از انقلاب» دادگاهی شوند و پاسخ بدهند که چرا در داخل ایران این همه سال کار کردهاند. حکایت این دسته از سینماگران، حکایت از اینجا رانده و از آنجا مانده است. به امید اینکه آنسو آنها را پذیراست، به سفرهای که سالها سر آن ارتزاق کردهاند قی می کنند اما در آنسو، نان خشک و ماست هم نصیبشان نخواهد شد.
فقدان خطکشی با رسانههای استعماری
نقش سینماگران ایران در اتفاقات ماههای گذشته بجای آگاهی دادن نسبت به جنگ هیبریدی و همه جانبه علیه ایران، هیچ بوده است. مقصود از آگاهی بخشی این نکته است که با تاکید بر حق اعتراض باید توامان با خطوط خارجی و همه جانبهای که هدفش تمامیت ارضی ایران است خطکشی میکردند؛ اما اغلب سینماگران یا سکوت کردهاند، یا خود قربانی این جو شده اند و یا سردرمدار و اهرمی از این جنگ شدهاند.
در نمونه سعید آقاخانی و موضعی که گرفته است شاید بهتر بتوان مقصود از آگاهی بخشی را متوجه شد، این بازیگر و کارگردان سرشناس با تاکید بر حق اعتراض موضع رسمی خود را نسبت به خط کشی با شبکه اینترنشنال متعلق به سعودی مشخص کرده و صراحتا گفته است که اینان صدای مردم ایران نیستند و باید نسبت به این شبکهها موضعگیری کرد.
در ماههای گذشته، چنین برخورد تیزهوشانه و آگاهانهای از سینماگران سرشناس ایرانی دیده نشده است. همین نقطه و عدم موضعگیریهایی چنین تیزهوشانه و دقیق نمایانگر نبود حب ملی در سینمای ایران است. نقطهای که فرامتن سینما و در بدنه سینما جریان دارد و باید به تقویت آن روی آورد. دلخوری از حاکمیت و نقد و اعتراض نسبت به عملکردش داشتن یک بحث است و ندیدن بلایی که دارد بر سر ایران و کشورت فارغ از هر حاکمیتی می افتد، بحثی دیگر.