اطلاع فوری از آخرین برنامه‌های جدال

مریم حسن نژاد

مریم حسن نژاد

متولد 1361 در تهران، فارغ‌التحصیل رشته‌ی ارتباطات تصویری از دانشگاه هنر، طراح و تصویرگر، بلاگر و مطبوعات نویس

فهرست مطالب

احساس دوگانه

احساس دوگانه‌ای نسبت به صدور و اجرای حکم اعدام برای دستگیرشدگان امسال در اعتراضات سال 1401 دارم. از یک طرف چیزهایی دیدیم که خاطر جمعی ما را آزرده کرد، شهرهایمان را ناامن کرد، از خرابکاری‌ها و کشتن شادمان شدند و در استوری‌های اینستاگرام با وقاحت به خودشان افتخار کردند، داعش حمله‌ی تروریستی کرد، خندیدند و موضعی نگرفتند، در شهرهای مرزی تیراندازی راه انداختند و احساس ییروزی کردند و هر زمان در کوبیدن و کشتن یک شهروند بی‌گناه مرتکب اشتباه در تشخیص شدند گفتند کار خودشونه. نباید پیش می‌آمد. نباید با فراخوان چهار تا سلبریتی خارج‌نشین و علی کریمی که هر چه داشته فروخته و از ایران گریخته و سروش هیچکس که چهارصد هزار دلار گرفته تا مشوق آشوب باشد یا سوگند و دریا دادرسان و مهرنوش توک چشمات که کارشان خوانندگی بود و صدف بیوتی که آرایش کردن یاد می‌داد، کسانی بیایند توی خیابان و فکر کنند آخر کار است و دو روز دیگر جمهوری اسلامی براندازی می‌شود. پس کسی کاری به کارشان ندارد، می‌توانند بشکنند و تیغ بکشند و بکشند. نباید اتفاق می‌افتاد ولی اتفاق افتاد. چند جوان بسیجی بی‌سلاح در نهایت قساوت زیر مشت و لگد کشته شدند، خیابان را بستند و با قمه مردم را تهدید کردند و دوربین‌های شهری همه چیز را به وضوح ثبت کرد، عوامل آشوب دستگیر شدند و محکوم به اعدام یا حبس و حالا اولین حکم اعدام اجرا شده‌است و صدای مشوقان این بار از این جهت بالا رفته که جامعه‌ی جهانی کجاست ببیند دارند در ایران اعدام می‌کنند. یک جوری که انگار حکم اعدام در ایران تازگی دارد و از ابتدا مشخص نبود که مصادیق محاربه و فساد فی‌الارض و اقدام به قتل چیست.

باید همه‌ی مردم را دید

اصول و قوانینی که سال‌ها جمهوری اسلامی موفق نشد برایش موافقت جمعی و اجماع رأی کسب کند، به لطف آشوبگران و سلبریتی‌های آزادیخواه، به جایی رسیده که نسبت به قبل بازخورد احساسی کمتری از طرف شهروندان از هر طیف دریافت می‌کند. البته هنوز هم هستند کسانی که جامعه‌شناسی خوانده‌اند ولی توی خانه نشسته‌اند و منبعشان اینستاگرام دور و بری‌هایشان است و می‌گویند با اجرای احکام اعدام صبر مردم لبریز می‌شود، ولی کدام مردم؟ خودشان چند نفر را مردم در نظر می‌گیرند. درحالیکه مردمی هم هستند که از این وضعیت آشفته و غیرقابل‌قبول خسته شده‌اند و صبرشان از دیدن حملات کور معترضانی که با فراخوان‌های تخیلی رم کرده و مردم عادی و کسبه را تهدید می‌کنند لبریز شده‌است. این مردم اگر برخورد قاطع قوه‌ی قضائیه را با آشوبگران نبینند احساس امنیت نمی‌کنند. اگر قرار است خواست مردم مهم باشد پس باید همه‌ی مردم را دید نه دایره‌ی اطرافیان را.

تا چند وقت پیش من هم می‌گفتم نه به اعدام در هر شرایطی، ولی این باور محکم که تصور می‌کردم هرگز تغییر نکند، با دیدن اتفاقات اخیر و اعمال وحشیانه‌ی بعضی از معترضین در خیابان متزلزل شده‌است. دیگر نمی‌توانم چشمهایم را ببندم و با اعدام در هر شرایطی مخالف باشم. کمترین نتیجه‌ی خیزش زن، زندگی، آزادی این بوده‌است که نسبت به باورهای منزه و مترقی خود که حتی در مواردی از اروپای مدرن و جنبش روشنفکری‌اش هم پیشی می‌گرفت دچار شک شده‌ایم. اعدام جزو احکام ایران است و قرار هم نیست تغییر کند. همه این را می‌دانند. با این حال تشویق خارج‌نشین‌ها و ترسیم فضای آخرالزمانی که در آن سران مملکت می‌خواهند به ونزوئلا پناهنده شوند و دارند دسته‌دسته با هواپیما از ایران می‌گریزند، کسانی را که اسیر این جو دروغین شدند به خیابان کشاند و به خشونت واداشت. پس ظاهراً وجود حکم اعدام هم نمی‌تواند بازدارندگی ایجاد کند چرا که در هر غائله‌ای قرار است رهبر با آتش گرفتن چند سطل آشغال تسلیم شود و مملکت را بگذارد برود، بقیه هم می‌روند پس اصلاً نوبت به دستگیری یا اجرای حکم اعدام نخواهد رسید. کاری به میزان حماقت لازم برای باور کردن این دروغ‌ها ندارم ولی به‌راستی چه چیز تمرد گستاخانه‌ی آشوبگران را علاج می‌کند اگر حتی ترس از حکم اعدام نمی‌تواند جلویشان را بگیرد. اینجاست که حکومت به این جواب منطقی می‌رسد که اجرای سریع این‌گونه از احکام و دست‌دست نکردن در برخورد قاطع شاید مؤثر باشد.

مشوقان بیرون گود البته به تشویق و هشتگ‌زنی ادامه می‌دهند. برای ایستادن در برابر حکومت مستقر در کشور جوری تبلیغ مرگ شجاعانه و باافتخار می‌کنند که تکفیری‌ها و داعشی‌ها برای شهادت در عملیات انتحاری-تروریستی تبلیغ می‌کنند. داعش از عامل انتحاری بیعت می‌گیرد و بعد منتظر می‌نشیند تا عامل انتحاری کارش را تمام کند و کشته شود. سوگند و هیچکس و مهرنوش هم در توییتر و اینستاگرام می‌گویند برای فردای آزادی بروید در خیابان بزنید و لت و پار کنید چون حق مشروع شماست. بعد هم در حالی که روی مبل لم داده‌اند خبر اعدام انتحاری‌ها را می‌خوانند و دست قانون هم بهشان نمی‌رسد. پایان تأسف‌باری است برای کسانی که با طناب سلبریتی توی چاه می‌روند و هم معصومیت، هم زندگی‌شان را در راه رویای محال براندازی از دست می‌دهند.