اطلاع فوری از آخرین برنامه‌های جدال

فهرست مطالب

تلخ‌تر از زهر

حدود یک ماه پیش که از هم می‌پرسیدیم سرانجام این اختلاف‌ها و آشوب‌ها چه می‌شود، من می‌گفتم “جمع” می‌شود!

جام جهانی شروع می‌شود، هم سرنوشتی‌مان یادمان می‌آید، دوباره ما می‌شویم، دور هم جمع می‌شویم و در نهایت جمع می‌شود!

فوتبال ملی همیشه جمع کننده بوده، مردم را دور هم جمع می‌کرده و بساط اختلاف و چند دستگی را هم همین‌طور. داور که سوت بازی را به صدا در می‌آورد، همه نگاه‌ها به مستطیل سبز دوخته می‌شد و بعد از سوت پایان یا همه خوشحال بودند یا ناراحت. دیگر چه اهمیتی داشت از چه قومیت و سلیقه و گرایش سیاسی یا مذهبی باشی.

فوتبال امیدوارکننده بود. به قول مرحوم حمیدرضا صدر آوردگاهی است که خوشبختانه قوی‌ترها همیشه پیروز نمی‌شوند و کوچک‌ترها هم شانسی برای پرواز دارند.

تحریم فوتبال ایران

اما این بار…

از مدت‌ها پیش، سروصدای تحریم فوتبال ایران به گوش می‌رسید، اما از حلقوم انگلیسی و سعودی و آمریکایی. جدی نمی‌گرفتم، چندان تازگی هم نداشت. تحریم جودو، درخواست تحریم کشتی و البته تلاش پیاپی برای تحریم فوتبال… اما انگار این بار فرق داشت. کم‌کم این صداها از داخل شنیده می‌شد. خیلی از دوستانم می‌گفتند این فوتبال دیگر برای ما مهم نیست! تعداد خیلی کمتری آرزوی باخت می‌کردند…

باز انگار نمی‌خواستم باور کنم. بعد از بازی ایران و انگلیس چاره‌ای نداشتم جز باور حقیقتی به تلخی زهر؛ و این زهر، مدام تلخ‌تر شد!

باید کاری کرد، کاری اساسی. نباید گذاشت زهر وطن‌ستیزی گرفته شود. بی‌وطنی و وطن‌ستیزی باید همیشه مثل زهرمار بماند.

روزهای سختی است، اما محکومیم به امیدواری.

من هنوز امیدوارم. امیدوارم این روزها، روزهای “استثنایی” ایران عزیزمان باشد و هرگز عادی نشود.

امیدوارم سال‌ها بعد، وقتی برای پسر جوانم از روزهای قبل از دوسالگی‌اش تعریف می‌کنیم، با بهت و حیرت نگاهمان کند. امیدوارم وقتی پدرش می‌گوید فردای باختمان مقابل انگلیس، همکارم کیک برید و پخش کرد و من به نشانه اعتراض، کیک را دور ریختم و ظرف را آب کشیدم، پسرم باور نکند. وقتی می‌گویم بعد از بردمان مقابل ولز به خیابان آمدیم و شادی کردیم و به ما گفتند مزدور حکومتی، گیج شود، یا وقتی می‌شنود بعد از باخت حسرت بارمان مقابل آمریکا عده‌ای بوق زدند و پرچم آمریکا بلند کردند و شادی کردند و رقصیدند، پسر جوانم با تحیر و شک بپرسد آمریکا؟؟!! با خود بگوید یا پدر و مادرش پیر شده‌اند و به سرشان زده، یا سربه‌سرش گذاشته‌اند.

امیدوارم وطن ستیزی برای آیندگان تلخ‌تر و تلخ‌تر شود.