اطلاع فوری از آخرین برنامه‌های جدال

پریسا نصرآبادی

پریسا نصرآبادی

تحلیگرسیاسی و عضو سردبیری جدال

فهرست مطالب

دوستی شکننده یا تقابل راهبردی؟ افسانه‌زدایی از روابط روسیه و اسرائیل در چشم‌اندازی تاریخی

مقدّمه

برخلاف آن‌چه که سوی جریانات غربگرا و روس‌هراس در ایران تصویر می‌شود، تاریخچه‌ی روابط شوروی و سپس روسیه با رژیم اسرائیل فراز و فرودهای بسیار داشته و این روابط هرگز به سطح یک هم‌سویی استراتژیک میان دو دولت نرسیده است. گرایش‌های سیاسی معیّنی در ایران همواره تلاش کرده‌اند نزدیکی رابطه‌ی اسرائیل با شوروی/روسیه را به مثابه یک روند همگن و بسیار تنگاتنگ توصیف کنند تا از قِبل چنین تصویری بتوانند به این درک پر و بال بدهند که روابط روسیه با ایران، از زاویه‌ی نوعی رقابت فرصت‌طلبانه صورت می‌گیرد و روسیه در هر زمان که انتفاعی داشته باشد، از پشت به ایران خنجر می‌زند و دست دشمنان سرسخت ایران نظیر اسرائیل را برای آسیب رساندن به ایران باز می‌گذارد. این رویکرد می‌تواند سناریوهای متعدّدی در سطوح مختلف را در بربگیرد که از نقش‌آفرینی منفی روسیه در مناقشه‌ی هسته‌ای ایران، تا رقابت‌جویی در بازارهای جهانی نفت و نیز عدم فروش تسلیحات به ایران حکایت می‌کند؛ بی‌آن‌که این روایات راستی‌آزمایی شود یا زمینه‌های سیاسی-تاریخی آن مورد بررسی دقیق قرار بگیرد. نکته‌ی قابل تأمّل این است که جریانات سیاسی مذکور، اساساً با ماهیت و موجودیت اسرائیل اندک مشکلی ندارند و این واحد سیاسی-امنیتی در غرب آسیا را از آن‌جا که در چارچوب نظم غربی قرار گرفته، مطلوب می‌دانند و بارها در بزنگاه‌های سیاسی مختلف، پرچم نرمالیزاسیون رابطه‌ی ایران و اسرائیل را به نام تنش‌زدایی برافراشته‌اند. از این رو، روشن است که پراکندن این مجموعه‌‌ داده‌های مغلوط و آشفته و دستکاری ادراکی در سطوح کلان و میانی تصمیم‌سازی و سیاست‌گذاری در روابط خارجی ایران، تنها با یک هدف روشن صورت می‌گیرد: القای حسّ تک‌افتاده بودن ایران در منطقه و احساس ضرورت کاهش تنش با غرب و به ویژه نزدیکی به ایالات متّحده برای تضمین امنیّت کشور در منطقه‌ی آشوب‌زده‌ی غرب آسیا که همواره آبستن خصومت‌ها و تنش‌های فراوان حتّی با همسایگان ایران بوده است. 

تاریخ روابط روسیه و اسرائیل

اسرائیل در سال 1948 به عنوان یک واحد سیاسی در نظام بین‌الملل تشکیل شد و اتحاد جماهیر شوروی، از نخستین کشورهای جهان بود که در چارچوب نظم پدیدارشده‌ی پس از جنگ جهانی دوم، و در راستای به حداقل رساندن نفوذ استعمار بریتانیا در غرب آسیا و سرزمین فلسطین که پس از سقوط امپراتوری عثمانی، تحت قیمومیت بریتانیا قرار داشت، موجودیت اسرائیل را به رسمیت شناخت. اتحاد جماهیر شوروی با طرح تقسیم سرزمین فلسطین به دو کشور یهودی و عربی موافقت داشت و از این رو به عنوان یکی دولت‌های پیشتاز در شناسایی دولت اسرائیل در کنار یک دولت فلسطینی ظاهر شد. این اقدام، یکی از اساسی‌ترین خطاها در طول حیات اتحاد جماهیر شوروی در مناسبات بین‌المللی این کشور بود که بر مبنای تحلیلی غلط از توازن قوا و نظم نوپدید پس از جنگ بین‌الملل دوم در دوره‌ی استالین صورت گرفت و اکنون بیش از 74 سال است که نکبت اسرائیل، نه فقط بر سرزمین و زندگی چندین نسل از فلسطینیان، که بر سراسر منطقه‌ی غرب آسیا سایه انداخته است.

رابطه‌ی شوروی با اسرائیل تنها اندکی پس از تأسیس این رژیم اشغالگر و از سال 1949 به سردی گرایید و با پس زدن درخواست وام اسرائیل از شوروی، روابط تجاری دو دولت قطع شد. شوروی مصرّ بود که هم‌زمان با تأسیس کشور اسرائیل، کشور عربی فلسطین نیز تشکیل شود اما اسرائیل با حمایت بریتانیا مخالف این ایده بود. به علاوه شوروی بر این نظر بود که بیت‌المقدس باید تحت قیمومیت شورای امنیت سازمان ملل قرار بگیرد که این نیز از سوی تل‌آویو پذیرفته نبود. ضمن این‌که شوروی بر سر به رسمیت شناختن صهیونیسم و متعاقب آن، خروج آزادانه‌ی شهروندان یهودی اتحاد جماهیر شوروی و اسکان یافتن آنان در کشور جعلی و جدیدالتأسیس اسرائیل نیز با تل‌آویو اختلافات بنیادینی داشت و همین امر موجب شد که از 1949 تا 1967، رابطه‌ای پر تنش میان دو دولت برقرار باشد که گاه با مناسبات حداقلی دیپلماتیک و گاه با قطع همین رابطه‌ی نیم‌بند همراه بود.

بعد از جنگ شش روزه‌ی اعراب و اسرائیل در سال ۱۹۶۷ تا آخرین روزهای حیات اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991 شوروی روابط خود را به طور رسمی با اسرائیل قطع کرد و از اسناد به جامانده از آن دوران چنین برمی‌آید که تا اواخر دهه‌ی هشتاد میلادی که گورباچف در قدرت بود، این رابطه حتّی به شکل غیررسمی نیز برقرار نبوده است. بعد از جنگ شش روزه در 1967 شوروی روابط بسیار نزدیک و استراتژیکی با کشورهای عربی نظیر سوریه و لیبی داشته که از مهم‌ترین دولت‌های متخاصم منطقه علیه اسرائیل به شمار می‌رفتند و شوروی به طرق مختلف از جمله تبادلات نظامی، امنیتی و تسلیحاتی، از این کشورها در مقابل اسرائیل حمایت می‌کرده است. 

از سال 1991 و با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تا به قدرت رسیدن پوتین نیز روابط دیپلماتیک توأم با کاهش تنش میان روسیه و اسرائیل در سطح رسمی برقرار بوده اما سطح همکاری‌های متقابل بین دو دولت چندان قابل توجه نبوده است. از سال 2000 که پوتین به عنوان رئیس جمهور روسیه به قدرت رسید، او استراتژی امنیتی-سیاسی مسکو را برای بازسازی قدرت روسیه در غرب آسیا بر مبنای «استراتژی موازنه‌‌سازی» مدوّن نمود به بازسازی روابط روسیه با دولت‌های منطقه از جمله رژیم اسرائیل اقدام کرد. 

برای روسیه محرز بود که اسرائیل نزدیک‌ترین متّحد امریکا در غرب آسیا است و هم‌سویی و هم‌پوشانی چشم‌انداز استراتژیک این دو دولت موجب می‌گردد که هردو از منافع یکدیگر در منطقه حفاظت کرده و مناسبات منطقه‌ای را در راستای تحکیم مواضع و عادی‌سازی رژیم اسرائیل در منطقه گسترش دهند. در عین حال از منظر روسیه و با نگاه به خصومت عمیق میان ایران و رژیم صهیونیستی، اسرائیل علی‌رغم اتکای همه‌جانبه‌ای که به ایالات متحده دارد، با توجه به موقعیت ژئوپلیتیکی و ژئواستراتژیکی که دارد، به نسبت ایران از منابع قدرت کمتر و عمق استراتژیک بسیار محدودتری در منطقه برخوردار است و همین امر اسرائیل را آسیب‌پذیرتر و امنیّت این کشور را شکننده‌تر می‌سازد. بنابراین روسیه در سال‌های نخست حکومت پوتین، بدون به چالش کشیدن نفوذ ایالات متحده در منطقه‌ی غرب آسیا، از اسرائیل به عنوان محملی برای تقویت حضور خود در منطقه استفاده کرد و به بازسازی قدرت خود از مسیر «راهبرد توازن نرم» پرداخت. گرچه در مقاطعی سابقه‌ی برخوردهای محدود و تنش‌هایی نیز میان روسیه و اسرائیل وجود داشته، اما به نظر می‌رسد که رویکرد هر دو دولت، مبتنی بر اجتناب از موقعیت‌های تنش‌زا بوده است. برای مثال در سال 2008 و در غائله‌ی گرجستان، روسیه با همکاری اطلاعاتی ایران مطّلع شد که رژیم صهیونیستی نسبت به همکاری نظامی و فنی با گرجستان اقدام کرده و بنا دارد تعدادی هواپيمای بدون سرنشين به تفليس تحویل دهد، به رژیم اسرائیل هشدار داد که هرگونه تبادلات نظامی-امنیتی از این دست را فوراً متوقّف کند. در مقابل نیز روسيه پذیرفت که موشک های دوربرد و هرگونه سلاحی که موازنه قدرت در غرب آسيا را به ضرر رژیم صهیونیستی برهم بزند، به دشمنان این رژیم نفروشد. 

اسرائیل نیز بر مبنای سیاست تنوّع‌بخشی به روابط خارجی با دیگر کشورهای منطقه و جهان، گسترش و تعمیق روابط به ویژه با قدرت‌های رو به صعود نظیر روسیه را مطلوب می‌دانست. با این حال روابط روسیه و اسرائیل غالباً در چارچوب مناسبات سیاسی و دیپلماتیک در جریان بوده و تراز تجاری دو کشور در دو دهه‌ی اخیر به ویژه در تبادل کالاهای نظامی و تسلیحات بسیار محدود و پایین بوده، و علی‌رغم تمایل روسیه به دستیابی به فن‌آوری پهپادی اسرائیل، به سبب حساسیت ویژه و دخالت امریکا، این روابط از دو قرارداد فروش پهپادهای کوتاه‌برد و میان‌برد اسرائیلی به روسیه فراتر نرفت. 

اما برای اسرائیل تعمیق و گسترش روابط با روسیه از بُعد امنیّتی اهمیتی انکارناپذیر داشته است. اسناد و شواهد گسترده‌ای وجود دارد که اسرائیل اقدامات گوناگونی در راستای اعمال نفوذ در پرونده‌ی هسته‌ای ایران و جلوگیری از پیشرفت توان هسته‌ای ایران برداشته است. اسناد ویکی‌لیکس حاکی از این است که آژانس ملّی اتمی اسرائیل از سال 2006 تلاش‌های مستمری مبذول داشته که با مذاکرات پشت‌پرده با مقامات عالی روسیه، در همکاری‌های روسیه با ایران برای راه‌اندازی نیروگاه بوشهر اخلال ایجاد کند و مانع از پیشروی برنامه‌ها‌ی هسته‌ای صلح‌آمیز ایران شود. به علاوه در سطح منطقه نیز اسرائیل همواره کوشیده از راهبرد موازنه‌ساز روسیه در جهت کنترل سطح تنش با ایران و نیروهای نیابتی نزدیک به ایران به ویژه در لبنان و فلسطین اشغالی بهره ببرد. اسرائیل همچنین از مسیر دخالتگری‌های غیرمستقیم از طریق ایالات متّحده و شورای امنیت، در اعمال تحریم‌های تسلیحاتی علیه ایران کوشش فراوان کرده و مستقیماً نیز در تبادلات نظامی روسیه و ایران به طور مثال در مسأله‌ی تحویل سامانه‌های پدافندی اس-300 روسیه به ایران، سنگ‌اندازی کرده است.

دکترین‌های امنیتی-نظامی روسیه

روسیه‌ی پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، ابتدا «راهبرد دنباله‌روی» از مقتضیات وضعیت جدید در نظم بین‌الملل تک‌قطبی را در پیش گرفت. اما به ویژه با به قدرت رسیدن پوتین در روسیه و مواجهه با این واقعیت که جنگ سرد برای ایالات متّحده به اشکال متفاوتی همچنان ادامه دارد، استراتژی پیروی از نظم بلوک ترانس‌آتلانتیک را تغییر داد. در دو دهه‌ی گذشته، سیاست خارجی روسیه در مجموع سیاستی منسجم و عمل‌گرایانه‌ بوده که در هر برهه و به اقتضای توازن قوای بین‌المللی و جایگاه روسیه در این نظم جهانی،  اولویت‌ها و خطوط قرمز راهبردی آن به روشنی تشریح شده و خطوط اساسی منافع ملّی روسیه را ترسیم کرده است. به این ترتیب روسیه با آگاهی نسبت به محدودیت‌ها و ظرفیت‌های خود، مراحل مختلفی را از شیفتگی نسبت به حل شدن در نظم تک‌قطبی غربی تا به چالش کشیدن این نظم برای ایجاد یک نظم چندقطبی و مبتنی بر چندجانبه‌گرایی را طی نموده و به نظر می‌رسد که این سیر، از منطق درونی منسجمی تبعیت کرده‌ که چشم‌انداز بازگرداندن جایگاه بین‎المللی مطلوب روسیه به عنوان یک قدرت بزرگ را پیش روی خود داشته است.

توازن نرم

با پایان جنگ سرد و فروپاشی بلوک شرق، استحاله‌ی روسیه در نظام بین‌الملل، با ایده‌های مختلفی چون اوروآتلانتیک‌گرایی و همبستگی دموکراتیک به ایجاد روابط متعادل با تمامی کنشگران نظام بین‌الملل از جمله ائتلاف تاکتیکی و راهبردی با بازیگران منطقه‌ای در نقاط مختلف دنبال شد. سیاست خارجی یلتسین با گرایش یورو-آتلانتیک (پیوند استراتژیک دو سوی اقیانوس اطلس یعنی آمریکا-اروپا) در کنار شکاف‌های قومی و بحران‌های اقتصادی، زمینه‌ساز کاهش حوزه نفوذ روسیه و تضعیف موقعیت این کشور در نظام بین‌المللی شد که در چارچوب یک نظم تک‌قطبی در حال قوام پیدا کردن بود. 

با به قدرت رسیدن پوتین که با بروز رویکرد تهاجمی بلوک ناتو به مناطق تحت نفوذ اتحاد جماهیر شوروی سابق هم‌زمان شده بود، روسیه به تدریج راهبرد ادغام مجدد قلمروهای شوروی سابق تحت رهبری خویش را در دستور کار گذاشت. پوتین نیز در ابتدای کار، تلاش کرد که روسیه را به عضو متعارف نظام بین‌الملل از منظر بلوک ترانس‌آتلانتیک بدل نماید و حتّی برای عضویت روسیه در ناتو نیز اقداماتی انجام داد که به در بسته خورد. لذا زمانی که برای پوتین مسجّل شد که بلوک امنیتی غرب به فرماندهی ایالات متّحده به هیچ وجه بنا ندارد روسیه را به عنوان یک عضو طبیعی درون مجموعه‌ی خویش بپذیرد، روسیه نیز مصمّم شد تا با اعاده‌ی نفوذ سابق خود بر محدوده‌هایی که برای مسکو اهمیت ژئواستراتژیک داشتند، قدرت خود را افزایش دهد. بلوک ناتو نیز برای نفوذ در حیاط خلوت روسیه از طریق تدارک کودتاها و انقلاب‌های رنگی و مخملی و نیز ایجاد پاکت‌هایی درون قلمروی روسیه، جنگ را به درون مرزهای روسیه یا «خارجِ نزدیک» روسیه (یعنی مناطق پیرامونی روسیه که پیش از فروپاشی بخشی از قلمروی اتحاد جماهیر شوروی بوده‌) بکشاند. این استراتژی روسیه را می‌توان مبدأ گسست از دنباله‌روی و شیفتگی نسبت به نظم تک‌قطبی پساجنگ سردی و سرآغاز عزیمت روسیه به سوی بازسازی توان اقتصادی، نظامی و سیاسی خود دانست.

 توازن مستقیم

کنفرانس امنیتی مونیخ 2007 مبدأ تحولات تازه‌ای در مناسبات منطقه‌ای و بین‌المللی روسیه بوده است. با مطرح شدن دکترین مونیخ در سیاست خارجی روسیه، «راهبرد توازن مستقیم»، جایگزین موازنه‌ی نرم شد. در این کنفرانس، پوتین به صراحت ایالات متّحده را به یک‌جانبه‌گرایی، بی‌اعتنایی به قوانین و نهادهای بین‌المللی و استفاده‌ی بی‌مهار از زور در نظام بین‌الملل متّهم کرد. تجربیات جنگ اول و دوم خلیج فارس، جنگ خونین بالکان، بمباران بلگراد، کودتا/انقلاب‌های مخملی بولدوزرها در صربستان (2000)، گل سرخ در گرجستان (۲۰۰۳)، نارنجی در اوکراین (۲۰۰۴) و گل لاله در قرقیزستان (2005)، حاکی از رویکرد تهاجمی بلوک ناتو و عزم راسخ آن برای تکّه‌پاره کردن روسیه‌ای بود که به زعم استراتژیست‌های کاخ سفید، همچنان زیادی بزرگ بود. همین امر روسیه را بر آن داشت که با تغییر در پارادایم امنیتی متبوع کرملین، به سمت به کاربستن دکترین نوینی حرکت کند که بر مبنای آن روسیه به عنوان نیرویی متوازن‌کننده در برابر یکّه‌تازی ایالات متحده‌ی امریکا ایفای نقش می‌کند.

منطقه‌ی غرب آسیا به‌واسطه‌ی موقعیت ژئواستراتژیک‌اش در دیپلماسی انرژی، اهمیت سوق‌الجیشی آن به عنوان یکی از قطب‌های جهانی صادرات تسلیحات و نیز حساسیت مکانی آن در مقابله با اسلام‌گرایان افراطی به ویژه پس از جنگ چچن، همواره در دکترین امنیتی روسیه جایگاه ویژه‌ای داشته است. همان‌طور که واشنگتن کوشیده بود که به «خارجِ نزدیک» روسیه نفوذ کند، روسیه نیز متقابلاً با گسترش و تحکیم روابط خود با ایران، سوریه و سازمان‌های ذیل مقاومت فلسطین، و نیز از طریق نزدیکی به متحدان سنتّی آمریکا در منطقه از جمله عربستان، قطر، امارات، اردن و مصر تلاش کرد تا به‌نوعی موازنه‌ی قوای منطقه‌ای در برابر ایالات متحده دست یابد.

برنامه‌ی عمل بازیابی موقعیت ساختاری روسیه در غرب آسیا، با آغاز بهار به اصطلاح عربی، گسترش خیزش‌های جهان عرب، و در امتداد آن شروع غائله‌ی سوریه جدّیت بیشتری پیدا کرد. در واقع، آن‎چه که در قالب دکترین امنیتی مونیخ در سال 2007 مطرح شده بود، نخستین جلوه‌ی عملیاتی خود را در موازنه‌گری روسیه در قبال نظم هژمونیک ایالات متحده در بحران سوریه به نمایش گذاشت. به این ترتیب، «سند راهبرد امنیت ملی 2015 روسیه» بر تلاش‌های فزاینده روسیه برای اعاده و تقویت نقش بین‌المللی این کشور از طریق مداخله در روند هنجارسازی جهانی و نقش‌آفرینی در منازعات تعیین‌کننده تأکید می‌گذاشت. پارادایمی واقع‌گرایانه که در آن آمریکا و چین به عنوان بازیگران اصلی شناسایی شده و راهبرد توازن مستقیم روسیه، با تکیه بر موازنه‌ی سخت یا نرم در چارچوبی منطقه‌گرایانه اعمال شده است. بدین ترتیب و برمبنای راهبرد امنیت ملی 2015، روسیه به دنبال افزایش امنیت انرژی بوده و هدف دکترین نظامی روسیه، گسترش همکاری های «نظامی- سیاسی» و «نظامی- تکنیکی» با کشورهای خارجی اعلام شده است.

نزدیکی راهبردی روسیه به ایران، انعقاد پیمان نظامی بلندمدت با سوریه به مدّت نیم‌قرن در سال 2017 و استقرار سامانه پدافندی اس-‌۳۰۰ در سوریه برای مقابله با اسرائیل در سال ۲۰۱۸ متعاقب حملات جنگنده‌های اسرائیل به لاذقیه و سقوط یک فروند ایلوشین روسی در راستای همین راهبرد صورت گرفته است.

لذا مناقشه‌ی سوریه از سال 2011 از یک سو و تشدید بحران اوکراین در سال ۲۰۱۴  _که روسیه را به تقابل مستقیم با بلوک غرب کشاند_ از سوی دیگر، تغییرات قابل توجّهی را در دکترین امنیتی روسیه رقم زد. از این زمان به بعد جایگاه و نقش ایران در منطقه برای روسیه اهمیت ویژه‌ای پیدا کرد و مسکو را مصرّ نمود که رقابت‌ها و اختلاف‌نظرها با تهران را در جهت منافع هم‌پوشان دو کشور به حداقل ممکن برساند. روسیه گرایش بخشی از حاکمیت دوپاره‌ی ایران به غرب را به درستی به عنوان منشأ بی‌ثباتی روابط تشخیص داده بود و در عین حال بخش دیگر حاکمیت ایران را در تقابل با نظم تک‌قطبی تحمیلی آمریکایی ارزیابی می‌کرد که با افق استراتژیک روسیه در منطقه و جهان هم‌راستا می‌نمود.

 

دوستی شکننده یا تقابل راهبردی؟02

 این درحالی بود ‌که روسیه و اسرائیل دیدگاه‌های استراتژیک متفاوتی برای نظم منطقه‌ای در غرب آسیا داشته‌اند و اسرائیل با توجّه به پیوند و وابستگی به حمایت مطلق آمریکا از این رژیم به ویژه در تقابل با ایران، همواره به شکل بالقوّه لطمه و خطری به منافع اقتصادی و امنیّتی روسیه به شمار رفته است. اسرائیل تاریخاً با تقابل روسیه در برابر نظم غربی عمیقاً مخالف بوده است، زیرا حفظ موجودیت رژیم پادگانی-استعماری اسرائیل و تداوم رویکرد تهاجمی آن در منطقه‌ی غرب آسیا جز در چارچوب چنین نظمی میسّر نبوده است. رژیم اسرائیل اگرچه از سال 2014 به این سو با اعمال تحریم‌های بلوک غرب علیه روسیه همراهی نکرد و تمایلی به افزایش تنش در مناسبات با روسیه نداشت، و در همین مناقشه‌‌ی اخیر اوکراین (فوریه 2022) نیز تل‌آویو تلاش‌های بی‌سرانجامی برای پادرمیانی صورت داد که مورد قبول مسکو واقع نشد، اما همین اسرائیل عملیات ویژه‌ی نظامی روسیه در اوکراین را به عنوان «نقض نظم جهانی» محکوم کرد. 

بنابراین در رابطه‌ی روسیه و اسرائیل، با توجه به این‌که این دو کشور ماهیتاً و تاریخاً به دو بلوک امنیتی متفاوت تعلّق داشته‌اند، هرگز امکان شکل گرفتن یک اتحاد استراتژیک میان دو دولت وجود نداشته است. مسأله شهروندان یهودی روس‌تبار نیز برای روسیه اولویت مبنایی در تنظیم روابط با اسرائیل نداشته و حتّی در مقاطعی در دهه‌های نخست تأسیس اسرائیل، منبع تنش نیز بوده است. اما از زمان به قدرت رسیدن پوتین، روسیه از اسرائیل برای برقراری تعادل در رابطه با آمریکا استفاده کرده و از کنفرانس مونیخ به بعد، برای مقابله‌ی نرم با هژمون شدن آمریکا به ویژه در غرب آسیا بهره برده است. به علاوه روسیه کوشیده تا از لابی‌های اسرائیل نیز برای اعمال نفوذ در سیاست داخلی و خارجی آمریکا و اروپا بهره ببرد؛ گرچه به نظر می‌رسد که در این حوزه موفقیت چندانی نداشته است. رژیم اسرائیل نیز علی‌رغم تلاش‎هایی که در جهت حفظ روابط دوستانه با روسیه داشته، اما به مرور نسبت به آینده‌ی روابط این رژیم با روسیه بیمناک‌تر شده است؛ رویکرد روسیه در مسأله‌ی هسته‌ای ایران، همکاری تنگاتنگ روسیه با ایران در حمایت از سوریه و جلوگیری از سقوط بشار اسد، همکاری سه‌جانبه‌ی عملیاتی با حزب‌الله لبنان و ایران و نیز مناسبات گسترده و تنگاتنگی که در حوزه‌های نظامی و امنیتی میان نیروهای مقاومت به ویژه ایران و روسیه از غرب آسیا تا آسیای میانه شکل گرفته، برای اسرائیل بسیار ناگوار بوده است. به علاوه مواضع صریح و قاطع روسیه علیه اشغالگری اسرائیل در بلندی‌های جولان و نیز محکوم کردن کشتار فلسطینیان و ادامه‌ی اشغالگری به دست ارتش رژیم صهیونیستی نیز برای اسرائیل بسیار ناخوشایند بوده است. به علاوه از آغاز عملیات ویژه‌ی نظامی در اوکراین، مسکو چندین مرتبه به تل‌آویو بابت ارائه‌ی هرگونه کمک نظامی و مستشاری به نیروهای نظامی اوکراینی انذار داده است. کمک‌هایی که مسبوق به سابقه بوده و پیشتر در سال 2014 نیز در قالب کمک‌های پهپادی به کی‌یف اتفاق افتاده بود که در همان زمان نیز روسیه بابت این اقدامات به اسرائیل هشدار داده بود.

تقابل سخت و فعال

آخرین سند امنیت ملّی روسیه در سال 2021 بر محور «بازدارندگی» تدوین شده است. تا سال 2021 که هنوز رویکرد تقابلی ناتو در قبال روسیه به نقطه‌ی آشتی‌ناپذیری نرسیده بود، سیاست مسکو همانند پکن در غرب آسیا، برمبنای تکیه بر روابط دوستانه با مجموعه‌ی کشورهای منطقه مدوّن شده بود و مسکو به اشتغال حداقلی در مسائل کشورهای منطقه با تاکید مستمر بر اصل حاکمیت دولتی و جلوگیری از مداخله‌ی بیگانگان در امور داخلی کشورهای غرب آسیا متعهّد بود. اما راهبرد امنیت ملی 2021 روسیه تفاوت‌های قابل توجهی با نسخه‌ی 2015 این سند دارد. بر مبنای این سند نوین، روسیه بر اعمال بازدارندگی در مقابل غرب مصمّم‌تر شده و در نتیجه استراتژی تقابل سخت و فعال را در پیش خواهد گرفت. در این سند صراحتاً از دوران گذار به جهان چندقطبی سخن گفته شده و پایان هژمونی غرب در آن اعلام شده است. در این سند، همکاری با غرب جایی ندارد اما بر شراکت استراتژیک جامع با چین تأکید شده است. استراتژی روسیه در این سند به طور خلاصه حاکی از بازدارندگی مقابل ایالات متحده، نادیده‌انگاری اتحادیه‌ی اروپا، همکاری با چین و هند و مجموعه‌هایی چون بریکس، شانگهای و…است. 

بر این اساس و با توجه به این واقعیت که اسرائیل برای روسیه در چارچوب بلوک ناتو موضوعیت دارد، مادامی که رژیم اسرائیل خطوط قرمز امنیتی روسیه را رد نکند، مناسبات بین این دو دولت می‌تواند با حداقلی از تنش در جریان باشد. اما بدون شک هیچ‌ پیوندی از جنس درهم‌تنیدگی‌های راهبردی میان آنان به وجود نخواهد آمد. کما این‌که در این فصل جدید روابط دو دولت، روسیه حملات رژیم صهیونیستی در نبرد سه‌روزه‌ی اخیر علیه نیروهای مقاومت را «اقداماتی شرورانه» نامید، روسیه نسبت به تهیه‌ی پیش‌نویس یک قطعنامه در شورای امنیت برای محکومیت حملات مکرّر اسرائیل به خاک سوریه اقداماتی انجام داده و نیز در رویکردی تهاجمی از سوی وزارت دادگستری روسیه علیه رژیم اسرائیل، فعالیت آژانس یهود در خاک روسیه ممنوع اعلام شده است. به ویژه با توجه به سابقه‌ی رژیم اسرائیل برای بسط و گسترش نفوذ خود به درون خارجِ نزدیک روسیه و به ویژه در حوزه‌ی آسیای میانه و قفقاز جنوبی، روسیه رصد امنیتی-اطلاعاتی نسبت به عملکرد این رژیم را با حساسیت بیشتری پی گرفته و عنداللزوم به مقابله‌ با آن اقدام کرده است. این وضعیت جدید، بی‌تردید امنیت شکننده‌ی اسرائیل در منطقه را شکننده‌تر می‌‎کند و به نظر نمی‌رسد یارگیری‌های اسرائیل از میان کشورهای عربی نیز، تاکنون چندان راهگشا بوده باشد.

***

مخلص کلام این‌که مناسبات سیّال روسیه با اسرائیل را باید در متن توازن قوایی که روسیه در هر دوره در غرب آسیا بر مبنای دکترین امنیتی خود مفروض داشته تحلیل کرد. در این متن، جایگاه ایرانی که چشم‌انداز هضم شدن در نظم غربی را ندارد و با روندهایی که به افول قدرت امپریالیستی ایالات متّحده و گذار به نظم چندقطبی در نظام بین‌الملل می‌انجامد همراهی می‌کند، بی‌تردید با جایگاه اسرائیلی که جزئی جدایی‌ناپذیر از بلوک امنیتی غربی‌ست، نزد روسیه بسیار متفاوت است و تحلیل این زمینه‎ی پر تلاطم از منظر منافع بلوک غرب، ره به بی‌راهه می‌برد.

اتحاد جماهیر شوروی پیش از فروپاشی و روسیه، در تحلیل ماهیت اسرائیل و در تنظیم رابطه با این رژیم سیاسی خطاهای گاه فاحشی مرتکب شده‌اند، اما روسیه‌ی پس از فروپاشی، هرگز در مقام یک قدرت بین‌المللی در جایگاه کنونی نبوده است. با آغاز مناقشه‌ی اخیرِ اوکراین، روسیه به صراحت پایان نظم تک‌قطبی را اعلام کرده و در این مسیر نوینی که به روی جهان گشوده شده، درک متفاوتی نسبت به شرکای استراتژیک خود خواهد داشت.