انقلاب ایران، مانند انقلاب چین از بزرگترین انقلابهای تاریخ بود و حکومت جمهوری اسلامی هم پروژهای استقلال طلبانه و ضد استعماری، مانند چین داشت. چین نیز در میانهی راه، سمت و سویی سرمایهدارانه گرفت، اما با شیوهی انباشت سرمایهای که توانست از حیث اقتصادی در مقابل امپریالیسم اقتصادی آمریکا و نهادهای پولی و مالی آن قد علم کند. پروفسور مسرت، استاد دانشگاه برلین که در کتاب «سرمایه داری کمونیستی در جمهوری چین و سرمایه داری مرکانتیلیستی در ایران» مقایسهای تطبیقی میان ایران و چین انجام داده است، سه نکته از عوامل پیشرفت چین را با جدال در میان گذاشت. یکی جدی گرفتن رقابت میان همهی بخشهای دولتی و خصوصی، دیگری، تولیدمحور کردن اقتصاد بهجای خام فروشی دوران استعمار و سومی، افزایش قدرت خرید در داخل کشور تا خود طبقهی متوسط چین، اولین مشتری تولیدات خود باشند.
گذار از سرمایه داری تجاری به سرمایه داری تولیدی
در چین سرمایهداری کاملا مدرن، تحت رهبری حزب کمونیست چین ساخته و پرداخته شد و اکنون تحت مهار سیاسی این حزب قرار دارد، تا از پیامدهای نامطلوب افسارگسیختگی سرمایهداری برای اهداف حزب جلوگیری کند. سرمایه داری غرب از 250 سال پیش تا بحال، باعث ایجاد امپریالیسم، دو جنگ جهانی، بحران آب و هوا و فجایع زیادی شده. اما در چین با مهار آن، همان دوران 250 سالهی رشد سرمایه داری غرب، در مدت کوتاه 30-35 سال طی شد، بدون آنکه فجایعی چون جنگ رخ دهد. در ایران هم مانند گذشتهی چین، ساختار سلطنتی وجود داشته و سرمایهداری تجاری و خام فروش بوده و مانند چین، در قرن نوزدهم در مرحلهی نیمهمستعمره مانده و استعمار کامل نشده. زمینههای تاریخی ایران و چین مشابهاند، اما چین توانسته صنعتی شود، برای مردم رفاه ایجاد شده و در سطح جهانی هم توانسته در مقابل زورگوییهای غرب بایستد. در حالی که الگوی اقتصادی ایران، هیچکدام از این خصوصیات را ندارد. ضربه پذیر است، رفاه اجتماعی را ساقط کرده و فقر دائما طیف وسیعتری از مردم را در میگیرد. مردم به آینده بدبین میشوند و آن را ترک میکنند. البته در چین هم استثمار طبقهی کارگر و تخریب محیط زیست بوده ولی چونان کشوری مثل بنگلادش، انباشت بهطور کامل در جهت منافع کمپانیهای چندملیتی رخ نداده است. اما چین توانسته مسیر رشد اقتصادی را به نفع سرمایه داری ملی طی کند.
چرا ایران مانند چین نتوانست مسیر صنعتی شدن را طی کند؟
بهطور تاریخی در کشورهای جهان سوم، بین سرمایهداری تجاری خامفروش و حکومت استبدادی ارتباط تنگاتنگی وجود داشته که مانع توسعه بود. در اروپا نیز همینطور بود. ولی با صنعتی شدن، سرمایه داری صنعتی دست بالا را گرفته. سرمایهداری تجاری جهان سوم، مواد خام را به کشورهای سرمایهداری صادر میکرد و کالا وارد مینمود، حتی اجناس لوکس برای اقشار مرفه. ایران موفق نشد از این چرخه بیرون بیاید، چه در زمان پهلوی چه جمهوری اسلامی. البته این بدین معنا نیست که در ایران سرمایهداری تولیدی اصلا وجود ندارد بلکه منظور این است که سرمایهداری تجاری تعیینکننده است. سرمایهداری تجاری و دولت قوانین و شرایطی را که باید وضع کرد تا تولید داخلی گسترش یابد، به وجود نمیآورند و تولیدکنندهها همیشه یک پا در ورشکستگی دارند، اما حزب کمونیست چین، هم سرمایهداران صنعتی را به وجود آورد، هم از آنها حمایت کرد. آلمان هم در قرن نوزدهم از صنعت انگلیس عقب بود. اما پس از اتحاد دولتهای کوچک ذیل دولت فدرال، واردات را کنترل کرده، و صنعت خود را تقویت کرد. در ایران نشانهای نمیبینیم که حکومت و نیروهای تعیینکننده در این خط حرکت کنند.
چرا در مورد خودروسازی ایران، کنترل واردات و تعرفه سنگین بر خودرو خارجی، نتیجهی مطلوبی ندارد؟
موانع دیگری هم برای صنعتی شدن وجود دارد. این مشکل خودروسازی به ساختار انحصاری مربوط میشود. هرچند واردات در ایران بیضابطه است، ولی این خودروسازان، روی واردات قطعات خودرو هم انحصار دارند. سرمایهداری تجاری حتی از ممنوعیت واردات، برای منافع انحصاری خود بهره میبرد و تولیدات مونتاژ شده را با قیمتی بیشتر به مشتری داخل میفروشد. مونتاژ هم یک نوع نیمهصنعتی کردن غیرپایدار و با اهداف کوتاه مدت است نه صنعتی شدن. میبینیم که با تحریم، صنایع مونتاژ از بین میروند. در سیاست چینیِ کنترل واردات، از واردات کالا ممانعت میشود و نه از ورود سرمایه.
آیا تحریم، عامل محرومیت ایران از ورود سرمایه نبوده؟
همهی مسائل و مشکلات به تحریم مربوط نیست. اشکالات اساسی از ساختار اقتصادی است، و در ادامه تحریمها این مشکلات را تشدید میکنند. ما اصلا در ایران الگویی نداریم که سرمایهگذاری خارجی را تشدید کند و در درون، میان سرمایهی داخلی و خارجی رقابت ایجاد کند.
مسأله این است که چگونه باید در را برای سرمایهی خارجی که به مفهوم امپریالیسم هم گره خورده باز کرد. پیشتر هم پروفسور مسرّت اشاره کردند که چین سرمایهی خارجی را بسیار کنترلشده و پله پله پذیرفت. طوری درها را باز نکرد که سرمایهی داخلی و نهادهای اجتماعی و امنیت ملیاش، تحت تاثیر این سرمایههای خارجی قرار گیرند. چین در آن زمان هم دولت مقتدری بود، بمب اتم داشت. مثل ایران نبود که یکباره آمریکا تهدید کند که 50 نقطهی ایران را میزند. آیا قبل از اینکه دولت ملی شکل بگیرد و این دولت تهدیدی بالای سرش نباشد، حق داریم سرمایهی خارجی بپذیریم؟
به گمان مسرت این برعهدهی دولت ملی است که قوانین و ضوابط خود را حفظ کند. در چین، اکثریت سهام همیشه در دست سرمایهی داخلی بوده است. مدیریت کارخانهها را هم همواره شرکت چینی انجام داده و قرار بر این بوده که مستقل از خارجیها این کار را انجام دهند.
آیا مثلا تولید محصول کشاورزی مثل سیر، در ایران، به تحریم ها ربط دارد؟ الگوی افزایش تولید داخلی قبل از نزاع هستهای و تحریمهای مرتبط با آن هم پیاده نشد. چون در جمهوری اسلامی، سرمایه داران تجاری مسلط شدند. مثلا رفسنجانی، هیچ وقت این الگوی صنعتی شدن با جلوگیری از واردات را انجام نداد چون خودش و اطرافیانش، مسالهشان، سودآوری از طریق تجارت بود. در این شرایط موجود که هم تهدید امنیتی داریم هم مشکلات اقتصادی، در مورد خطر پذیرش سرمایهی خارجی جای نگرانی هست. ولی پیش از آن هم ارادهی متفاوتی وجود نداشت. در ایران، قشر کوچکی، هفتاد درصد نقدینگی یعنی سرمایهی پولی را در اختیار دارد. ولی سیاستی که این سرمایه را به سمت تولید بیاورد نداریم.
در اروپا سرمایه داری داخلی صنعتی موفق شد خواستههای خود را بر سرمایهداری مرکانتیلیستی تحمیل کند. البته این، با تضادها و جنگهای دیگری همراه بود. همین ساختار انحصاری اقتصادی ایران، در اروپا هم وجود داشت و سرمایه داران انحصاری تجاری، به سلطنت و حکومت نزدیک بودند و از آنها امتیاز میگرفتند. این وضعیت، نزدیک به 150 سال طول کشید. انقلاب فرانسه و اصلاحات سیاسی انگلستان در جهت پادشاهی مشروطه، سرمایه داران تولیدی را تقویت کرد.
چگونه چین بدون طی مسیر اروپا از نظر سیاسی، یعنی بدون رفتن به سمت لیبرال دموکراسی، به سمت صنعتی و تولیدی شدن رفت؟
انقلاب چین، انقلابی زیربنایی در خدمت کارگران و دهقانان بود. انقلاب، در دورهای به بن بست رسید و با درجا زدن دست و پنجه نرم کرد و سپس تغییر استراتژی داد. بعد از مرگ مائو، جناحی که معتقد بود باید با خلاقیت سرمایهداران، رشد اقتصادی صورت گیرد، پیروز شد. نظر آنان این بود که چون بهطور طبیعی در تاریخ چین، امکان ظهور سرمایهداری ملی پدید نیامده، باید آن را به وجود آوریم.
هاشمی رفسنجانی هم میخواست دن شیائوپینگ ایران شود؛ چرا چنین نشد؟
هر ایدهای، حامل هم میخواهد. این حامل یا باید حزبی قوی باشد یا طبقات استثمار شدهی طرفدار این ایده. در چین، این طبقه و حزب بود ولی در ایران نه. این ایده را اگر هم رفسنجانی داشته، رویاگرایانه و سطحی بوده. چارچوب ایدهی دن شیائوپینگ همان چارچوب حزب کمونیست بود: ایجاد رفاه و رفع گرسنگی فقر برای صدها میلیون چینی. چارچوب فکر رفسنجانی، چنین اهداف درازمدتی نبود. بلکه نوعی ایجاد انحصار در دست سرمایهداری تجاری بود.
به گمان مسرت، رفسنجانی مبتکر ایدهی آزادسازی واردات و سیاست درهای باز بود. اگرچه آقای خامنهای به اهمیت تولیدمحور بودن اقتصاد و سیاست صنعتیسازی کشور واقف است، اما اگر ایشان ایدهای را درست میداند، باید پای آن بایستد و اجرا کند. ما که هرج و مرج اقتصادی و سیاسی نداریم که بگوییم تجار و پزشکان مالیات نمیدهند. باید اقتدار اجرای این ایدهها را داشته باشی. حکومت که همه چیز را کنترل میکند و با مخالفانش برنامهی دقیق دارد. آیا اقتدار اجرای ایده های اقتصادی را ندارد؟ این خطرناک است و منجر به هرج و مرج می شود. این سوال را من از آقای خامنهای دارم که با وجود داشتن اختیارات سیاسی و نهادهای اقتصادی بزرگ، چرا در زمینهی حمایت از تولید داخلی و اقتصاد مقاومتی ناموفق بوده؟
در سایت آقای خامنهای این ایدهها را میبینیم. حفظ ارزش پول ملی، تولید، کنترل واردات، افزایش قدرت خرید مردم و نظایر اینها. غربگراها که برعکس، دنبال حفظ ارزش پول ملی نبودند. ما میبینیم که آقای خامنهای واردات لوازم خانگی را ممنوع میکند ولی فضای مجازی به شدت در مقابل آن موضع میگیرد. شاید توسط واردکنندههای لوازم خانگی که میتوانند روزنامه نگار بخرند و جنگ روانی-رسانهای به راه بیاندازند. به نظر میآید که از قدرت تمرکززدایی شده و قدرت بسیار پراکنده است. باید از دل نخبگان خود حکومت یارگیری کرد، جنبش اجتماعی از پایین به وجود آورد و از دل تولیدکنندگان هم یارگیری کرد.
این توصیف طرح دموکراسی است. در چین، این برنامه هرچند توسط دولتی مقتدر و مستبد انجام میشود ولی مردم چین، چون به نفعشان است، این برنامه را قبول دارند. در ایران نیروهایی که میتوانند این برنامه را پیش ببرند در دایرهی تصمیمگیری و مشارکت نیستند.
در دموکراسی و انتخابات آزاد، باز هم ممکن است که غربگراها و جناحهای خواهان انحلال اقتصاد ایران در بازارهای جهانی (کارگزاران) رأی بیاورند.
دموکراسی یک پروسه است که در آن مردم باید بتوانند خودجوش حرکت کنند و تغییرات را ایجاد کنند. دموکراسی پدیدهای که طی یک انتخابات آزاد و یک شبه برای ما به وجود بیاورند نیست. دموکراسی قرار نیست به شاخه ای از امپریالیسم تبدیل شود. حکومت باید اقداماتی انجام دهد تا این دموکراسی ریشه بگیرد و پایهگیر شود.