اول
دو روز بعد از انفجار معدن طزره بعد از تشییع جنازه همراه جمعی در مسیر رفتن به مسجد روستا یکی از کارگران به رفیقش گفت: «باید زنگ بزنیم اینترنشنال آبرو براشون نذاریم.»داشت تهدید میکرد. مخاطب این جمله من بودم.
دوم
عملکرد رسانههای داخلی در زمان بحرانهای کارگری معمولا شبیه به آدمی خرفت و گیج و گول است. با دهانی باز که تف آویزان از گوشه لبش حرکتی آونگی دارد، و چشمهایی که معلوم نیست به کجا نگاه میکنند شاهد بیاثر اتفاقات هستند.برای فهمیدن علت این گیجی باید رد پول را دنبال کنید. همیشه، بیاستثنا نتیجه دعواهای کارگری به خطر افتادن سرمایهای است که استخوانی از آن سهم رسانههای داخلی میشود. رسانههای اصولگرا بهجهت وابستگی به سرمایه نهادهای قدرت، اگر معذوریت امنیتی نداشته باشند _ که غالباً دارند _ گاهی میتوانند کمی مقاومت کنند ولی رسانههای اصلاحطلب بدون ارتزاق از این تکه استخوانها قطعاً نابود میشوند.
سوم
در راه برگشت، کسی که من را به ترمینال دامغان میرساند، کارگری که دو روز وقت و ماشین و اعتبارش را خرج مصاحبه من با بازماندگان انفجار معدن کرد میگفت مثل پشت صحنههایی که از صدا و سیما درآمده، انتظار داشتم قبل از مصاحبه بگویی چه بگویند و چه نگویند. خسته بودم و جوابی هم نداشتم. گفت واقعاً فکر میکنی با اینگزارشها مشکلی از ما حل میشود؟ گفتم من فقط میتوانم تعهد بدهم که حرف شما را بدون سانسور پخش میکنم.
چهارم
دو هفته بعد از بازگشت از دامغان با همان کارگری که روز تشییع جنازه میگفت «باید زنگ بزنیم اینترنشنال» تلفنی حرف میزدم. از پیگیریهایی که بسیج دانشجویی و برنامه ثریا بعد از پخش گزارشها در تلویزیون جدال کردند میگفت.
گفتم چه زود از اینترنشنال به بسیج و صدا و سیما رسیدی.
گفت اگر شماها نمیآمدید چاره دیگری هم بود؟
و بعد از کارهایی که باید کنار هم انجام بدهیم گفتیم. از حذف پیمانکاری در معادن البرز شرقی، ساختن یک تشکل کارگری واقعی و نظارت کارگران روی ایمنی کارگاهها.
چند ساعتی با هم نقشه کشیدیم و خیالپردازی کردیم. راضی بودم که من را همدست خودش میداند.
پنجم
بحران کارگری در طزره هنوز در میانه راه است و نمیشود آن را به چشم یک داستان تمام شده دید.اما تا همینجا یک تجربه استثنایی بوده است: غیر از تجربه طزره مورد دیگری وجود ندارد که رسانههای فارسی زبان خارجی منبع اصلی اخبار در یک بحران جدی کارگری نبوده باشند.