اطلاع فوری از آخرین برنامه‌های جدال

رضا اسدیان

رضا اسدیان

پژوهشگر روابط بین‌الملل دانشگاه کیئو

فهرست مطالب

آیا استراتژی حرکت بر لبه‌ی پرتگاه در حال به ثمر نشستن برای ایران است؟

استراتژی «Brinkmanship» راهبردی در روابط بین‌الملل است که در آن یک کشور برای رسیدن به هدفی خاص، موقعیت خطرناکی را تا مرز فاجعه پیش می‌برد. تشدید تنش‌ها به حدی است که یک یا هر دو طرف درگیر احساس می‌کنند مجبورند تصمیمی برای عقب‌نشینی یا اقدام بیشتر اتخاذ کنند. اقداماتی که اغلب پتانسیل شعله‌ور کردن آتشی غیر قابل مهار را به همراه خود دارد. ایده پشت این استراتژی ایجاد موقعیتی است که طرف مقابل احساس کند با عدم عقب نشینی، چیزهای بیشتری برای از دست دادن دارد و ایجاد چنین مختصاتی برای طرف اول که ایجاد کننده‌ی شرایط است اهرم و مزیتی در مذاکرات تولید خواهد کرد. با این حال، Brinkmanship همچنین می تواند منجر به پیامدهای ناخواسته و احتمال درگیری یا جنگ شود.

اصطلاح «brink» به لبه صخره یا مکانی خطرناک و «manship» به مهارت یا توانایی انجام کاری اشاره دارد. بنابراین، “brinkmanship” به معنای مهارت یا توانایی عملیات در آستانه فاجعه است. این اصطلاح “brinkmanship” برای اولین بار توسط جان فاستر دالس وزیر امور خارجه ایالات متحده در طول جنگ سرد استفاده شد. دالس از این اصطلاح برای توصیف استراتژی سوق دادن موقعیت به لبه فاجعه به منظور دستیابی به یک اهرم تاثیرگذار استفاده کرد. این استراتژی‌ای بود که در طول جنگ سرد توسط ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی بارها مورد استفاده قرار گرفت، زیرا هر یک از طرفین در تلاش برای کسب مزیت در مذاکرات یا دستیابی به اهداف خاص بودند.

استراتژی حرکت بر لبه‌ی پرتگاه، یک استراتژی پرخطر

این استراتژی طبق تعریف یک استراتژی پرخطر است. چراکه شامل سوق دادن عمدی یک موقعیت به لبه فاجعه برای دستیابی به یک نتیجه مطلوب است. این بدان معنی است که هر گونه اشتباه محاسباتی یا گامی اشتباه می‌تواند منجر به عواقب ناخواسته، مانند یک درگیری نظامی تصادفی یا یک درگیری گسترده تری شود که به سرعت از کنترل خارج شود. علاوه‌براین، استراتژی «لبه پرتگاه» در صورتی که هر دو طرف ماجرا چنین راهبردی را اتخاذ کنند، می توان تبدیل به یک وضعیت «game of chicken» شود که وضعیتی است که هیچ یک از طرفین عقب نشینی را به عنوان نشانه ای از ضعف یا تسلیم تلقی می‌کند. این می تواند شرایطی را ایجاد کند که هر دو طرف در یک بن بست خطرناک محبوس شوند و هیچ یک از طرفین حاضر به برداشتن اولین قدم از لبه پرتگاه نباشند. و در نهایت، استراتژی لبه پرتگاه، می تواند منجر به از دست دادن اعتماد بین طرف های درگیر شود. اگر یکی از طرفین معتقد باشد که طرف دیگر مایل است موقعیتی را به لبه پرتگاه پیش ببرد تا مزیتی به دست آورد، طبیعتا تمایل کمتری برای مشارکت در راه حلی دیپلماتیک یا مذاکرات خواهد داشت.

در عرصه‌ی بین‌المللی، قدرت‌ها قرن هاست که از این استراتژی برای کسب مزیت در مذاکرات یا دستیابی به اهداف خاص استفاده می کنند. در سال‌های اخیر، یکی از برجسته‌ترین نمونه‌های «لبه پرتگاه»، تنش مداوم بین ایران و دشمنانش به‌ویژه ایالات متحده، اسرائیل و عربستان سعودی بوده است.

در طول شش سال گذشته، روابط ایران و ایالات متحده با مجموعه ای از تنش ها تشدید شده است. در سال 2015، ایالات متحده به همراه پنج قدرت جهانی دیگر توافق هسته ای را با ایران امضا کردند که هدف آن محدود کردن برنامه هسته ای ایران در ازای برداشتن تحریم های اقتصادی بود. با این حال، در سال 2018، ایالات متحده به طور یکجانبه از این توافق خارج شد و تحریم های اقتصادی سختی را علیه ایران اعمال کرد. اولین محاسبه‌ی غلط دولت جدید امریکا این بود که پتانسیل برجام در اعمال فشار بر ایران را دست پایین تخمین زد و اشتباه دوم امریکا، دست بالا فرض کردن توانایی‌اش برای بالا بردن سطح تنش، و پیشروی در راهبرد «حرکت در لبه‌ی پرتگاه» بود.

در پاسخ، ایران آغاز به افزایش میزان و درجه‌ی برنامه‌ی غنی سازی خود کرد. این اقدام ایران مصداق بارز استراتژی «لبه پرتگاه» بود. یک بازی با ریسک بالا تا مرز درگیری احتمالی با غرب. ایران ناچار به اتخاذ چنین تصمیمی بود، چراکه فقدان کارت بازی برای مذاکرات هسته ای دست او را برای گرفتن هر گونه امتیازی بسته بود.در این سالها که ایران در تلاش برای بازسازی کارت هسته ای خود بوده، با تعدد واکنشها نسبت به این استراتژی روبرو شده است. تشدید روزافزون تحریم های اقتصادی توسط امریکا حتی در دوران همه گیری کرونا، ترور سپهبد سلیمانی در ژانویه 2020، حملات مکرر به مواضع ایران و متحدینش در منطقه توسط نیروهای اسرائیلی و امریکایی، و کمپین پر هزینه ی عربستان سعودی برای تامین مالی تمام طیف های اپوزسیون ایران، تلاش رقبایش برای وادار ساختن ایران به عقب نشینی از استراتژی حرکت بر لبه پرتگاه بود. اما ایران، با محاسبه ای دقیق و بی نقص نسبت به توان خود و تحولات جهانی، در هیچکدام از جبهه های درگیر عقب نشینی نکرد. در پایان سال 1401 و پس از توافق ایران و عربستان در چین برای عادی سازی روابط بین دو کشور می تواند نشانه ای از میوه دادن درخت بردباری ایران در سایر جبهه های درگیر در سال 1402 باشد. شاید پیشبینی قدری مشکل به نظر برسد، اما آنچه مسلم است وضعیت ایران امروز در ابتدای سال 1402 است که به مراتب بهتر از آغار سال 1401به نظر می رسد.