چهار ماه از درگذشت مهسا امینی میگذرد. دختر جوانی که درگذشت او، بهانه ای برای ماهها نا آرامی و بی ثباتی در کشور بود. اکنون بعد از گذشت چهار ماه و آرام شدن نسبی شرایط، چه آیندهای پیش روی ایران است؟ آیا این اعتراضات به سرآغازی برای اصلاحات در سیاست گذاری اقتصادی و اجتماعی تبدیل خواهد شد یا با آتشی زیر خاکستر روبرو هستیم که هر لحظه امکان فوران کردن و به آتش کشیدن ایران را دارد؟
مفهوم “پارادایم”
پیش از ورود به بحث لازم است درباره ی مفهوم “پارادایم”، واژهای که در سراسر این یادداشت از آن استفاده خواهد شد، قدری صحبت شود. پارادایم چارچوب، جهانبینی، و در واقع لنزی است که دانش ما از دنیا، از درون آن فیلتر میشود. پارادایم شامل مفروضاتی از پیشپذیرفته شده است که آگاهی ما از دنیای پیرامون بر اساس آنها بنا شده. دیدن و حس کردن پارادایمها تقریبا غیر ممکن است، چون همانطور که گفته شد، آنها از پیش پذیرفته شدهاند. مثالی قدیمی است که میگوید “نمیدانم آب را اولین بار چه کسانی کشف کردند، ولی شک دارم که ماهیها کاشف آب باشند”. در واقع پارادایمها لنزهای رنگی بر چشمان ما هستند که واقعیت را از پشت آنها میبینیم و این اهمیت پارادایمها را نشان میدهد. تصور کنید از پشت عینکی با لنزهای سبز، به یک سیب نگاه میکنید. فارغ از اینکه رنگ سیب چه باشد، سرخ، سبز، یا زرد، شما آن سیب را سبز خواهید دید. حال اگر قرار باشد بر اساس رنگ این سیب تصمیم بگیرید، تصمیم شما برپایهی سبز بودن آن سیب است. در واقع ما نه بر اساس واقعیت، بلکه بر اساس پارادایمی که واقعیت را برای ما فیلتر کرده تصمیم میگیریم. و این اهمیت بیشتر پارادایمها را نسبت به واقعیت نشان میدهد.
نمی توان انکار کرد که بخش بزرگی از مردم سرزمین ما نسبت به وضعیت موجود انتقاد دارند. تا چند سال پیش، این بخش از مردم، مسائل و مشکلات را از پشت لنزهای اصلاحطلبی نگاه میکردند و در واقع پارادایم قالب در میان منتقدین، پارادایم اصلاحطلبی بود. پارادایم اصلاحطلبی بر اساس تصاحب قدرت از طریق انتخابات، دوستی با غرب و البته پرهیز از خشونت بنا شده بود. لازم است یادآوری کنیم که منظور از پارادایم اصلاحطلبی، واقعیت جریان اصلاحات نیست. بلکه پارادایمی است که بعنوان راه حل مشکلات کشور برای بخش بزرگی از مردم ما پذیرفته شده بود.
پارادایمها یک شبه ساخته نمیشوند، اما یک شبه از چشم افراد میافتند. این فرایند ناگهانی و ناخودآگاه زمانی پدید میآید که بی دقتی و خطای بالای پارادایم فعلی برای شخص اثبات شود. درست مثل سیب سرخی که عینک بر چشم ما، آن را سبز نشان میدهد. تا زمانی که فرم و چیستی سیب مورد پرسش واقع نشده، خطای لنز محفوظ است. اما اگر رنگ سیب به آزمون گذاشته شود، خطای لنز عیان خواهد شد.
به دلایلی مختلف، از جمله ناکامی در پاسخ به درخواستهای مردم، حتی پس از به قدرت رسیدن از طریق انتخابات، و تلاش برای عادی سازی روابط با ایالات متحده، و شکست در این مسیر خطای پارادایم اصلاحات را عیان کرد. متعاقب آن، بسته شدن راه انتخابات برای جریان اعتدال و اصلاحات در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری اخیر نیز، در از بین برداشتن این پارادایم بیتاثیر نبود. به نظر میرسید جریان حاکم در کشور، این توهم را داشت که با بازگشت ضربتی به برجام، و حل مسائل و مشکلات اقتصادی کشور میتواند پارادایم خود را جانشین پارادایم اصلاحات کند. اما اتفاقی که افتاد، جاگیری لنز مجاهدین خلق بر چشمان منتقدین وضع موجود بود. پارادایمی که تنها راه تغییر وضع موجود را نابودی جمهوری اسلامی و تصاحب قدرت به هر قیمتی میداند. و در این راه استفاده از هر ابزاری را، چه استفاده از خشونت باشد، چه دریافت کمک از دول خارجی و چه درخواست از آنها برای دخالت نظامی، موجه میداند.
هر چند ممکن است منتقدین، هنوز نسبت به برچسب مجاهدین خلق گارد بگیرند، ولی با اندکی تأمل شباهت نعل به نعل جهانبینی آنها، با آنچه مجاهدین خلق 40 سال است فریاد میزنند غیر قابل انکار مینماید. مجاز دانستن قتل پلیس و بسیجی و قاضی و پاسدار تحت عنوان دفاع مشروع، درخواست و دریافت کمک از دولتهای خارجی، برگذاری راهپیمایی و میتینگ با مشارکت گروههای تجزیه طلب، و سکوت و یا تایید رفتارشان از سوی عمدهی منتقدین و معترضین واقعیتی است که باید پذیرفت. اینکه خوانندهای علنا به کشتار تشویق میکند و عدهای از او با نام “پدر رپ فارس” نام میبرند، اینکه فوتبالیستی از ترور یک پاسدار سپاهی با عنوان “خنثی سازی” یاد میکند و آرزوی تکرار آن را دارد، و هنوز قطب نمای اخلاقی معترضین او را در مدار میداند، اینکه بازیگری درد تحریم را به درد شیمی درمانی تشبیه می کند و می تواند ادعای رهبری داشته باشد، نمایانگر وضع موجود و ترکتازی پارادایم مجاهدین است.
و این جایی است که ترس ما از آن نشأت میگیرد. چنین پارادایم خشنی، که در محتوی تفاوت چندانی با پارادایم گروههای تروریستی شناخته شده ندارد، در کوتاه مدت میتواند کشوری را نابود سازد. همانطور که لیبی و سوریه را نابود کرد. این پارادایم هنوز زنده است. و با وجود آرام شدن نسبی اوضاع، این لنز هنوز بر چشم منتدین وجود دارد. اینکه آیا حاکمیت در دوران پیش رو می توان گامهای خود را به گونه ای دقیق و مهندسی شده بردارد که مجال و میدانی برای قدرتنمایی این پارادایم بوجود نیاید عامل ترس و وحشت ماست.
اما امید از کجا ناشی می شود؟ پارادایم مجاهدین، پارادایم وعده های رنگارنگ است. وعدهی پیروزی نهایی در مدتی کوتاه را میدهد. امروز از منتقدین و معترضین میشنویم که به کرات تکرار میکنند که پایان نزدیک است. که درخت جمهوری اسلامی با آخرین ضربهی تبر میافتد. این پارادایم باعث شده تا افراد یکدیگر را از زندگی عادی دور نگه دارند. شاد نباشند و از شادی خود عکس و ویدیویی منتشر نکنند، عروسی و تولد نگیرند، در مهمانی مشکی بپوشند و در یک کلام تمام شئونات زندگی شان تم خشم و عزاداری حاکم باشد. نکته اینجاست که اینها همه ممکن شده، بواسطهی وعدهی نزدیک بودن پیروزی. چشم اسفندیار پارادایم مجاهدین همین جاست. این پارادایم در وعدههایی که میدهد، دارای خطای بسیار است و با طولانی شدن و به هدف نرسیدن، خطای فاحشش به چشم معترضین خواهد آمد و آن روز، روزی است که پارادایم مجاهدین از چشم معترضین خواهد افتاد.
این پارادایم، یعنی پارادایم مجاهدین یا در کوتاه مدت پیروز می شود، یا محکوم به شکست است.