به خودتان آمدید و دیدید واژهی «اعتراض» تبدیل شد به «انقلاب»؟ یا جلوی چشمانمان «بازداشت» تبدیل شد به «ربودن» و نفهمیدید چه اتفاقی افتاد؟ آیا تیم ملی فوتبال ایران برایتان تیم ملی بود اما کمکم احساس کردید باید به آن بگویید تیم جمهوری اسلامی؟ آیا تا به حال از خودتان پرسیدهاید چهطور واژگان جدید در ذهن افراد جایگزین واژههای سابق میشوند و حتی در قدمهای بعدی نگرش افراد هم با تغییر واژگان، تغییر میکند؟ وقتی در ذهن یک فرد بازداشت تبدیل به ربودن میشود، تصویری که در ذهن او از اتفاق جاری شکل میگیرد، از نظر روانی به کلی متفاوت است نسبت به واژهی قبلی؛ و این کاری ست که رسانه با هوشمندی در جنگ روانی انجام میدهد. این روزها این تکنیک نه فقط در تلویزیون و رادیو، که در شبکههای اجتماعی استفاده میشود و به این ترتیب روی ذهن هر کسی که یک تلفن هوشمند دارد و در یکی از شبکههای اجتماعی پرمخاطب هم عضو است پیاده میشود. ما در عصر جنگ در رسانه اجتماعی زندگی میکنیم. برای دفاع از خودتان برنامهای دارید؟
برنامهریزی عصبی زبانی (neuro-linguistic programming) چیست؟
در دهه ۱۹۷۰ ریچارد باندلر و جان گریندر دو زبانشناس در دانشگاه کلیفرنیا این تئوری را مطرح کردند که نه تنها لغاتی که ما به کار میبریم در افکار ما انعکاس پیدا میکنند، بلکه لغاتی که به کار میبریم افکار ما را نیز شکل میدهند. ما به صدای خودمان گوش میکنیم بنابراین وقتی چیزی میگوییم روی حرف زده شده تاکید و تقویت صورت میگیرد. در همان دهه بخش روانشناسی دانشگاه دوک لیستی از واژگان گردآوری کرد که از نظر عصبی زبانی «کلمات قدرت» نامیده میشوند. این لغات بیشتر توجه شما را به خود جلب و اعصاب مغز را فعال میکنند. لغاتی مثل آسان، سلامت، نجات، ضمانت، پول، جدید، دوست داشتن، رایگان و… حتما شما هم این کلمات را بهکرات در صنعت تبلیغات دیده و شنیدهاید. کلماتی جادویی که قلاب میشوند در ناخودآگاه افراد و تولید کنندگان را به هدفشان میرساند: تاثیرگذاری بر افکار عمومی.
استفاده از برنامهریزی عصبی زبانی در جنگ روانی
برای اینکه به کارکرد این برنامهریزی بیشتر آگاه شویم لازم است مروری حتی کوتاه بر متدهای برنامهریزهای عصبی-زبانی داشته باشیم. برنامهریزهای عصبی زبانی متدهای زیر را برای جلب موافقت مردم پیشنهاد میکنند:
همان کاری را بکنید که طرف مقابل یا شخص هدف انجام میدهد و با ظرافت یک رابطه نزدیک و هماهنگ ایجاد کنید. اگر آنها آهسته گام برداشتند شما هم آهسته گام بردارید. اگر ایستادند شما هم بایستید. شما به این طریق و به شکل غیر محسوس این پیام را به طرف مقابل منتقل میکنید که مانند همدیگر فکر و رفتار میکنید. علاوه بر این میتوانید صحبت کردن را با حرفهایی شروع کنید که واضح و بدیهیاند و برای موافقت کردن با آنها لازم نیست کار خاصی کرد. سعی کنید از افکار مخاطب صحبت کنید و طوری حرف بزنید که سرشان را به نشانهی موافقت تکان دهند. این سر تکان دادن نشانهی پیروزی شما در این متدها ست.
اما جالبترین راهکار که پیاده شدن آن را در رسانههای جریان اصلی هم به وفور شاهد هستیم این است: طرح غیرمستقیم ایدههای خودتان بین مطالب دیگران. میگویند با استفادهی غیر محسوس از کلمات قدرت در مردم نفوذ کنید. اما «استفادهی غیرمحسوس» از «کلمات قدرت» به چه چیزی اشاره میکند؟ برای پاسخ به این پرسش بد نیست یک نمونهی مشهور از برنامهریزی زبانی عصبی در ادبیات داستانی را مروری کوتاه کنیم.
نیوزپیک در ۱۹۸۴
وقتی بحث نیروی نهفته در نحوهی گفتار وسط میآید نمیتوان گریزی به تاکتیک مورد اشاره در رمان ۱۹۸۴ نزد. جورج اورول در رمانش در مورد دولت فاسدی نوشته است که به نوعی از طریق یک زبان، جامعه و مردم را کنترل میکند. این زبان «لفظ جدید» newspeak نامیده میشود و برای مثال هیچ واژهای که با آن بتوان از دولت انتقاد کرد ندارد. از آنجایی که افکار ما با لغاتی که میدانیم شکل گرفته است، خارج کردن لغات از ذهن فرآیند تفکر را مختل میکند و تاثیرگذاری بر ذهن و فرآیند تفکر منطقی افراد از همین جا شروع میشود. از میان واژگان خاص و ابداعی این زبان «برادر بزرگ» را حتما شنیده و خواندهاید. نیوزپیک خارج از دنیای ادبیات داستانی ابزاری شد برای توضیح و تشریح اینکه چطور کلمات قدرت دارند و کلمات قدرت چه چیزهایی هستند.
کلمات قدرت چه هستند و چهطور عمل میکنند؟
کلمات قدرت در واقع گلولههای متن هستند. گلولههایی که هرچه هوشمندانهتر استفاده شوند، دقیقتر به هدف برخورد میکنند. شما ممکن است خبری بلند و بالا بخوانید راجع به جام جهانی و اصلا متوجه هم نشوید که در این متن به جای تیم ملی فوتبال ایران که همیشه عادت به خواندن آن داشتید، تیم ملا استفاده شده، یا تیم جمهوری اسلامی. و اینطور کمکم ذهنتان پذیرای این است که برای برد تیم مقابل هم شادی کنید چرا که آنچه برای شما و در دل شما بود تیمملی بود، نه تیم جمهوری اسلامی و کلمات رسانهها توانستند ذرهذره این احساس را در شما مختل کنند. شما ممکن است در میان اخبار با سن کشتهشدههای اعتراضات بمباران بشوید و با تماشای گروه سنی کمکم متوجه سن پایین برخی کشته شدهها بشوید. حالا ناخودآگاه شما آماده است که با واژهی «کودککش» به طور غیرمحسوس مواجه شود. واژهای که تابهحال برای رژیم اشغالگر اسرائیل استفاده میشد و حالا فرافکنانه در رسانههای غیرمستقل جریان اصلی استفاده میشود. ذهن شما در همین جملهی قبلی به راحتی از روی واژهی اشغالگر که کنار اسرائیل نشسته بود رد شد به این خاطر که طی زمان عادت دارد این واژه را کنار اسرائیل ببیند و برایش تازه نیست. اما چه میشود که کمکم ناخودآگاه شما با شعار «میجنگیم، میمیریم، ایران رو پس میگیریم» آماده میشود تا برای حکومت جمهوری اسلامی واژهی اشغالگر استفاده بشود، همانطور که عادت داشتهایم این واژه را کنار اسرائیل بخوانیم و باورش داشته باشیم؟ این قدرتِ کلماتِ قدرت است.
هک افکار عمومی از طریق رسانهها
وقتی صحبت از تاثیر رسانهها بر افکار عمومی میشود اغلب افراد برآشفته میشوند که چرا برای عقل یا منطق آنها شانی قائل نیستیم و آدمها را بازیچهی رسانهها میدانیم. واقعیت اما این است که رسانهها افراد را بازیچه نمیکنند یا تاثیرگذاری رسانهها بر ذهن افراد به صورت محسوس و مستقیم صورت نمیگیرد. گذشت آن روزگاری که پیامها از طریق رسانههای مخالف به صورت واضح بیان میشد و یارگیری از افکار عمومی شکلی مستقیم داشت. این روزها کاری که رسانههای جریان اصلی انجام میدهند هک کردن افکار عمومی از طریق کلمات قدرت است. رسانههای جریان اصلی به دنبال تغییر دیدگاه ناگهانی شما در یک لحظه نیستند. آنها دیگی را در ذهن مخاطب بار میگذارند که روی شعلهای بسیار ملایم قرار دارد و سر حوصله و در دل هر خبر و گزارش موادی به این دیگ اضافه میکنند تا در نهایت آش تغییر نگرش به مرور در ذهن مخاطب پخته شود و قوام یابد. در نمونهی اخیر این اتفاق میتوان به عملیات تروریستی شاهچراغ اشاره کرد. عملیاتی که از همان لحظهی نخست تروریستی بودن آن واضح بود و هنوز صرفا کسی مسئولیت آن را به عهده نگرفته بود. ولی رسانههای جریان اصلی به جای نوشتن «عملیات تروریستی» از واژهی خنثای «حمله» استفاده کردند. همین استفادهی بهظاهر بیاهمیت فضا را برای تشکیک در تروریستی بودن یا عملیات پرچم دروغین بودن این حادثه باز کرد. هک افکار عمومی اینطور اتفاق میافتد و تا وقتی ما با کلمات قدرت و کارکردشان در اخبار روزمره آشنا نباشیم و به آن آگاهی نداشته باشیم، به خودمان میآییم و میبینیم با هزاران دبدبه و کبکبه و ادعا در نهایت همان نتیجهگیری را ذهنمان میکند که رسانه از روز اول میخواسته و ما صرفا با تماشای اخبار و بیدفاع در معرض رسانهها بودن هدف را به سرانجام رساندهایم.
در یادداشتهای بعدی که راجع به جنگ روانی در بستر جنگ رسانه نوشته خواهد شد، بیشتر به بازی رسانهها در زمین کلمات قدرت میپردازیم و سعی میکنیم از این طریق محتوای رسانهای را رمزگشایی کنیم.