پیش از هر چیز باید اشاره کنم که، در نوشتن این مقاله، من بیش از هر چیز دیگر، از گفتوگوی آقای احمد زیدآبادی با ویرگول پلاس تاثیر پذیرفتهام.
اگر نگاهی به طرفداران آقای روحانی در سال 96 بنیدازیم، باز هم میبینیم، اغلب آنها کسانی هستند که در شهریور 1401، با شدت برای براندازی و سقوط جمهوری اسلامی کوشش گستردهای به عمل آوردند.
در سطح کشور نیز، اگر به نمودار بنفش در سال 96 (طرفداران آقای روحانی) نگاهی بیندازیم، میبینیم که پررنگترین بنفشهای روی نقشه در سال 96، بلوچستان و کردستان بودند که درهم در سال 92 و هم در سال 96، با اختلاف، پایگاه رای آقای روحانی در انتخابات بودند.
من دسترسی به آمار دقیقی از میزان همپوشانی این دو گروه ندارم، اما در بین کسانی که میشناسم، میتوانم به شکل گستردهای این همپوشانی را ببینم که البته میدانم نمیتواند شاخصی از کل جامعهی ایران باشد.
به باور من، چنان که آقای زیدآبادی در گفتوگوی خود با ویرگول پلاس به آن اشاره میکند، ریشهی وقایع اخیر را میتوان در انتخابات سال 96 جستوجو کرد. در سال 96، آقای روحانی متوجه بود که اختلاف رای کمی با نفر دوم دارد و ممکن است برندهی انتخابات نباشد. با توجه به این مسئله، ایشان تلاش کرد، رای افرادی را که ممکن بود در انتخابات شرکت نکنند به سوی خود جلب کند. به همین دلیل، به سوی مطرح کردن وعدههای ریشهایتر رفت. وقتی آقای روحانی این وعدهها را مطرح مینمود، 4 ماهی از انتخاب ترامپ به عنوان رییس جمهور امریکا گذشته بود، اما ترامپ هنوز به برجام پایبند بود. قاعدتا، آقای روحانی به این نتیجه رسیده بود که، حرف آقای ظریف در مورد این که امریکا نخواهد توانست از برجام خارج شود و یا ماشه را اجرا کند، دقیق بوده است. زیرا، حتی یک رییس جمهورِ جمهوریخواهِ امریکا، که در وعدههایِ انتخاباتیاش، وعدهیِ خروج از برجام را داده بود، از آن خارج نشده بود. بنابراین، آقای روحانی انتظار داشت، با توجه به موفقیت برجام/ موفقیت در مهار تورم و دیگر موفقیتهایی که کسب کرده بود، بتواند اهرم فشار قویتری در داخل حکومت ایجاد کند و وعدههای ریشهایتری که مطرح کرده بود را پیش ببرد و عملی سازد.
این وعدههای ریشهای، توانست قشر وسیعی از هنرمندان، اقلیتها، و ایران دوستان را با آقای روحانی همراه و امید عظیمی در آنها به وجود آورد. به علاوه با توجه به تُندشدنِ فضایِ انتخابات، دو طرفِ انتخابات، سعی و تلاش زیادی در نشان دادنِ ناکارآمدیِ طرفِ مقابل نمودند.
چرا دستاوردهای دور اول روحانی از دست رفت؟
اما، پس از انتخاباتِ ریاست جمهوری، به نظر من، سه عامل اصلی، باعث شد، دولت آقای روحانی، تمام دستاوردهای دور اول را به سرعت از دست بدهد:
1 اول این که، ترامپ، چند ماه پس از انتخابات ریاست جمهوری از برجام خارج شد و خروجِ ترامپ، به تنهایی باعث شد، تمام دستاوردهایی که دولت آقای روحانی انتظار داشت از برجام عایدش شود، دود شود. در آن زمان، تصور دولت آقای روحانی این بود که شاید شبکهی مالی “اینستکس” بتواند جایگزین “سوییفت” شود و ایران بتواند ارتباط خود را با جهان حفظ کند، اما این سراب هم به زودی رنگ باخت.
2 دومین نکته این بود که، دولت آقای روحانی، به باور من، تحریمها را به خوبی شناسایی نکرده بودند و نمیدانستند که این تحریمها به وجود آمدهاند که بمانند. بدنهی دولت آقای روحانی، براین باور بودند که تحریم به زودی رفع خواهد شد. به علاوه، بدنهی دولت (و شرکتهای خصوصی نزدیک به دولت)، به هیچ وجه علاقهمند به توسعهی سامانههای بومی نبودند و به آن باور نداشتند. اغلب تمایل به کار با شرکتهای اروپایی، کرهای و دیگر متحدان نزدیک امریکا داشتند که لازمهی کار با آنها نبودن تحریم بود. به همین سبب، توسعهی بخشهای زیادی به طور کامل متوقف شد. به عنوان یک نمونه، من به یاد دارم که در طول سالهای 93 تا 98، من بارها از مدیران پایانههای کانتینری بزرگ ایران خواستم که به ما در توسعهی بیشتر سامانههای بومی خود کمک کنند. اما، یکی مرتب به دنبال ایجاد کنسرسیومی با همکاری شرکت “هاچینسون” بود و دیگری به دنبال سامانهی “سایبرلاجیتک” و سومی به دنبال دو شرکت هندی. مرتب میگفتند: “سیستمِ بومیِ شما که به درد نمیخورد.” امروز در سال 1401 اما، همان شرکتها، سیستمی که خود من هم در توسعهاش، نقشِ زیادی داشتهام را، به عنوان پیشرفتهترین سیستمِ بندریِ ایران معرفی میکنند. مثلا اینجا، دقیقهی 9 تا 12 این ویدئو را ببینید. یا آگهی اینستاگرامی این شرکت را.
3 اما به باور من، آنچه بیش از خروج ترامپ از برجام، به لحاظ اقتصادی به دولت آقای روحانی ضربه زد، سیاست مالی دولت بود. دولت آقای روحانی بین رکود و تورم اقتصادی، اولویت خود را مهار تورم گذاشت. برای مهار تورم، در دورهی اول ریاست جمهوری، ایشان، از شناورسازی نرخ سود بانکی حمایت کرد. این مسئله باعث شد، بخش عظیمی از پول، به امید دریافت سود بیشتر به سوی بانکها و موسسات مالی و اعتباری سرازیر شود. به علاوه، موسسات مالی و اعتباریای چون پدیده و ثامن الائمه و… به وجود آمدند. این مسئله باعث شد، تورم تا حد زیادی مهار شود. اما به دلیل رکود اقتصادی، این پولها، در مسیر تولید ارزش اقتصادی به کار نیفتادند. این مسئله باعث شد، موسسات مالی و اعتباری، تبدیل به چیزی شبیه شرکتهای پانزی شوند که پولهای مشتریان جدید را صرف پرداخت سود به مشتریان قبلی میکنند. دولت در سال 95 متوجه شد که دیگر نمیتوان این مسیر را ادامه داد، اما، بستن این موسسات و تعدیل سود بانکی، میتوانست باعث به وجود آمدن تورم شدیدی شود و در نتیجه آقای روحانی برای دور دوم رای نیاورد. بنابراین، این سیاست تا سال 96 ادامه پیدا کرد، اما در سال 96 و پس از انتخابات، دولت سعی کرد سود بانکی را پایین آورده و این موسسات مالی را منحل سازد. در نتیجهی این سیاست، تورم بار دیگر، آن هم با ابعادی وسیعتر، شروع به رشد کرد.
در نتیجهی سه مورد بالا، کل دستاوردهای دولت آقای روحانی، یعنی مهار تورم و برجام، به شدت با بحران مواجه شد و رشد اقتصادی و سایر شاخصها با نزول قابل ملاحظهای مواجه شد. اینجا بود که مخالفان او در حکومت توانستند دست بالا را بگیرند. حالا، نه تنها، وعدههای ریشهای آقای روحانی دیگر آرزویی بیش نبود، بلکه حتی آنچه فکر میکرد به راحتی قابل دسترس باشد هم دور از دسترس بود. این مسئله باعث شد، حضور آقای روحانی و دولت او در سیاستِ کشور، کمرنگ و کمکم محو شود. این مسئله، از نظر من، عامل اولیه و اصلی سرخوردگی طرفداران آقای روحانی بود.
مسئلهی دوم این که، سیاستهای آقای روحانی در طول 8 سال، و به خصوص در دورهی اول ریاست ایشان، همه و همه، طوری طراحی میشدند که طبقهی متوسط را با دولت همراه کنند. مثلا رقم یارانهی دریافتی، حتی برای دهکهای پایین، در طول 8 سال ریاست آقای روحانی، ذرهای بالا نرفت و از تورم تاثیر نپذیرفت، چون اثری بر زندگی طبقهی متوسط که طرفداران آقای روحانی بودند نداشت. از آن طرف، بلیط هواپیما، پرداخت سنوات دانشجویان برای خروج از کشور و دیگر نرخهایی که افزایش آنها میتوانست به نارضایتی طبقهی متوسط منجر شود، در دولت آقای روحانی به نرخ قبلی باقی ماندند. در واقع، همهی تلاش دولت آقای روحانی، معطوف به راضی نگهداشتن هواداران خود بود. به همین دلیل، شورشهای سالهای 96 و 98، اغلب در مناطقی اتفاق افتاد که آقای روحانی کمترین رای را در آنها داشت. اغلب به وسیلهی اقشار فقیر و کمدرآمد جامعه. با روی کار آمدن دولت آقای رییسی، توجه دولت، بیشتر به اقشار فقیر و محروم جامعه معطوف شد. یارانهی آنها افزایش نزدیک به ده برابری پیدا کرد و حقوق کارگران یک و نیم برابر شد. از آن طرف، دریافت مالیات و سیاستهای فراوان دیگری که میتواند منجر به نارضایتی طبقهی متوسط و مرفه شود، و در طول هشت سال دولت آقای روحانی وانهاده شده بود، به صورت جدی پیگیری شد. تقریبا، همهی امتیازهایی که به اقشار متوسط و مرفه داده شده بود، از آنها بازستانده شد.این مسئلهی دوم، عاملی است که عامل اولیهی سرخوردگی و ناامیدی طرفداران آقای روحانی را تشدید نمود.
ناامیدی کامل طرفداران دیروز آقای روحانی
حال به کنار هم قرار گرفتن این دو عامل دقت کنید. طبقهی متوسط + اقلیتهای قومی/مذهبی، که در سال 96، امیدهای فراوانی در آنها ایجاد شده بود، نه تنها آن وعدهها را محقق شده نمییابد، بلکه شرایط را هر روز سختتر از دیروز میبیند. به علاوه، گفتمان ناکارآمدی که در طول این هشت سال، مرتبا از سوی دو جناح قدرت، بر سر هم کوفته میشد، به باور عمومی تبدیل شده است. این دو مسئله بر روی هم باعث شده، طرفداران دیروز آقای روحانی، به ناامیدی کامل از حکومت و تلاش برای مشروعیت زدایی از آن برسد.
از طرف دیگر، اقشار کم درآمد، حالا پس از سالها، کورسوی امیدی جلوی خود میبینند و به هیچ وجه با طبقهی متوسط همراه نمیشوند. تعداد آنها هم کم نیست. به باور من، موتور محرک راه افتادن جریانی که بتواند منجر به سرنگونی یک حکومت شود، یا یک نیروی مهاجم خارجی است و یا اقشار فقیر که چیزی برای از دست دادن ندارند. در جریان اعتراضهای اخیر، با توجه به خروج امریکا از افغانستان و وضعیت کنونی اوکراین، به نظر نمیرسد که توانی در نیروی مهاجم خارجی برای یک حملهی دیگر باقی مانده باشد. از آن طرف، به نظر نمیرسد که دهکهای پایین جامعه، به دلیل آنچه گفته شد، از این اعتراضها پشتیبانی کنند. این مسئله باعث شد، که من از ابتدای این اعتراضها، امید داشته باشم، که همانند سال 88، به تدریج رو به افول برود. به گمان من، اگر دولت آقای رییسی بتواند موتور تولید اقتصادی را دوباره به راه بیندازد، تا حدود زیادی میتواند امید را به بخشی از مردم ایران برگرداند.
با این وجود، به دلیل حس تنفر شدید به وجود آمده، وضعیتی برای بخش قابل توجهی از مرجعهای فکری مردم ایران (بخش مهمی از هنرمندان، دانشجویان، اساتید دانشگاه، ایرانیان خارج از کشور) که غیرقابل برگشت مینماید. بعید است که این تنفر، به زودی کاهش یابد. البته من سال 88 هم فکر میکردم، خیلی چیزها غیرقابل برگشت است و مثلا به دوستانِ اصلاح طلبِ خود میگفتم، بعد از این، دیگر نمیشود انتخاباتی در ایران برگزار کرد. ولی، بعد از آن حوادث، انتخابات 92، 94، 96، خیلی هم خوب برگزار شد و واقعیت به من نشان داد که خیلی چیزها که غیرقابل برگشت به نظر میرسند، میتوانند برگردانده شوند.